دایرهالمعارف اقتصاد
اقتصاد خرد
آرنولدهاربرگر، مترجمان: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
تا پیش از وقوع تغییرات شگرف موسوم به انقلاب کینزی در اواخر دهه 1930 و 1940، دو بخش اصلی نظریه اقتصادی نوعا «نظریه پولی» و «نظریه قیمت» نامیده میشدند.
امروزه دوگانگی مشابهی بین «اقتصاد کلان» و «اقتصاد خرد» وجود دارد. عاملی که این تغییر را به وجود آورده، در سمت کلان نظریه اقتصادی روی داد؛ به این شکل که اقتصاد کلان جدید در مقایسه با نظریه قدیمی پولی، موضع آشکارتر و مشخصتری در قبال نوسانات به وجود آمده در درآمد و بیکاری (و نیز در سطح قیمتها) داشت. در مقابل هیچ انقلابی که اقتصاد خرد امروز را از نظریه پیشین قیمتی جدا کند، صورت نگرفته است؛ بلکه در واقع یکی به صورت طبیعی و بدون هیچ مناقشه قابلتوجهی از دیگری به وجود آمد.
قدرت اقتصاد خرد از سادگی ساختار اصلی آن و ارتباط نزدیکی که با دنیای واقع دارد، ناشی میشود. اقتصاد خرد در یک کلمه با عرضه و تقاضا و شیوه تعامل آنها در بازارهای مختلف سر و کار دارد.
تحلیلهای اقتصاد خرد به راحتی و بدون هیچ گونه دردسری از یک موضوع به موضوعی دیگر میروند و در مرکز بسیاری از زیرشاخههای شناخته شده علم اقتصاد قرار دارند. مثلا اقتصاد نیروی کار عمدتا بر مبنای تحلیل عرضه و تقاضای انواع مختلف نیروی کار قرار دارد. سازماندهی صنعتی با مکانیسمهای مختلفی (مثل انحصار، کارتلها و انواع مختلف رفتار رقابتی) که کالاها و خدمات با استفاده از آنها به فروش میرسند، مرتبط است. دلمشغولی اقتصاد بینالملل، عرضه و تقاضای تک تک کالاهای مبادله شده و نیز صادرات و واردات کشورها و عرضه و تقاضای ارزهای خارجی است. اقتصاد کشاورزی به عرضه و تقاضای محصولات کشاورزی، زمین، نیروی کار و دیگر عوامل تولید در این بخش میپردازد.
مالیه عمومی (رجوع کنید به انتخاب عمومی) چگونگی ورود دولت به صحنه اقتصاد را مورد بررسی قرار میدهد. این شاخه به طور سنتی بر مالیاتها که به طور خود به خود به شکاف (اختلاف میان قیمتی که خریدار میپردازد و آنچه فروشنده دریافت میکند) و عدم کارآیی منجر میشود، تمرکز میکرد. این شاخه از علم اقتصاد در این اواخر به سمت مخارج نیز میپردازد و سعی دارد هزینهها، فواید، برنامهها و سرمایهگذاریهای مختلف دولت را تحلیل کند (و برخی مواقع عملا اندازهگیری نماید).
اقتصاد کاربردی رفاه نیز ثمره اقتصاد خرد است. این رشته هزینهها و فواید تقریبا همه چیز از جمله پروژههای دولتی، مالیات بر کالاها، مالیات بر عوامل تولید (مالیات بر درآمد شرکتها، مالیات بر حقوق)، برنامههای کشاورزی (مثل حمایتهای قیمتی و کنترل مساحت زیرکشت)، تعرفه بر واردات، کنترل ارز خارجی، اشکال مختلف سازماندهی صنعتی (مثل انحصار خالص یا انحصار چندجانبه) و جنبههای گوناگون رفتار بازار کار (مثل حداقل دستمزدها، قدرت انحصاری اتحادیههای کارگری و ...) را مورد بررسی قرار میدهد.
به سختی میتوان روش و روند بنیادینی را در اقتصاد خرد به ذهن آورد که نتواند موارد و نمونههایی را از تمام بخشهای فهرست بالا شامل شود. دلیل این امر آن است که اقتصاد خرد بسیار پایهای و بنیادین است. این شاخه از علم اقتصاد به مثابه تنه درختی است که همه زیرشاخههایی که در بالا فهرست شدهاند، از آن منبعث میگردند.
در ریشه هر چیزی عرضه و تقاضا قرار دارد. به هیچ وجه مبالغهآمیز نیست که این دو را همانند ویژگیهای اساسا انسانی در نظر آوریم. اگر انسانها کاملا خودکفا نباشند، دست آخر به تولید محصولات خاصی خواهند پرداخت و آنها را در راستای برآورده ساختن تقاضای خود از سایر محصولات، مبادله خواهند کرد. تخصصی شدن تولید و ایجاد نهادهای بازرگانی، تجارت و بازار مدتهای مدیدی پیش از پدید آمدن علم اقتصاد صورت گرفته است.
در واقع میتوان به درستی گفت که علم اقتصاد از همان ابتدا به مطالعه اشکالی از بازار میپرداخت که به گونهای کاملا طبیعی (و بدون کمک هیچ اقتصاددانی) در نتیجه رفتار انسانها به وجود آمدند.
افراد در انجام کارهایی که فکر میکنند میتوانند به بهترین نحوی انجام دهند، یا به گونهای مرتبطتر با وجود طبیعت انسانها، در انجام کارهایی که وراثت، محیط، سرنوشت و اراده خودشان برای آنها رقم میزند، تخصص پیدا میکنند. آنها خدمات یا کالاهای تخصصی خود را با محصولات تولید شده توسط دیگران مبادله میکنند. بازارها برای سازماندهی این نوع مبادله رشد میکنند و پول برای ایفای نقش یک واحد تعمیم یافته حسابداری و نیز برای حذف مبادلات پایاپای به وجود میآید.
انسانها در این فرآیند سعی میکنند حداکثر منفعت را از آن چه برای فروش دارند، به دست آورند و تمایلات خود را تا حد امکان ارضا نمایند. در اقتصاد خرد این نکته به عنوان حداکثرسازی «مطلوبیت» شخصی یا رفاه از سوی افراد تعبیر میشود. فرآیند فوق در تعیین آن چه انسانها عرضه یا تقاضا میکنند، به آنها کمک میکند.
ذرت پیوندی برای اولینبار در آمریکا، در ایستگاههای تحقیقاتی ظاهر شد نه در مزارع عادی، اما طی یک دوره چندساله به محصول مورد انتخاب صدها هزار کشاورز تبدیل شد. در آغاز این فرآیند آنهایی که این پیوندهای جدید را به کار بستند، به سودهای کلانی دست پیدا کردند.
اما در پایان این دوره گذار شرایط به گونهای شده بود که احتمالا هر کشاورزی که با سرسختی همچنان از بذر قدیمی غیرپیوندی استفاده میکرد، از صحنه کنار زده میشد. گونههای جدید گندم نیز طی فرآیند کاملا مشابهی در دهه 1960 در پنجاب و سایر بخشهای هند گسترش پیدا کرد.
همین اتفاق برای انواع جدید برنج در فیلیپین و مابقی کشورهای آسیای شرقی هم روی داد. آن چه اقتصاددانها «رفتار حداکثرکننده» مینامند، رفتار واقعی میلیونها کشاورزی را که اقداماتشان باعث افزایش عرضه ذرت، گندم و برنج شد و موجب گردید مقادیر بسیار بیشتری محصول با قیمت پایینتر در دسترس مصرفکنندگان دنیا قرار گیرد، توضیح میدهد.
روندهایی شبیه آنچه در بالا گفته شد، در رابطه با چگونگی عملکرد رفتار حداکثرکننده در سمت تقاضا نیز صادق است. منسوجات امروزی مقادیر زیادی فیبر مصنوعی در خود دارند که یک قرن پیش تقریبا هیچ کدام از آنها را نمیشناختیم. آنها به بهای از میان رفتن فیبرهای طبیعی قدیمیتر بازارها را به تسخیر خود درآوردند؛ چراکه مصرفکنندهها آنها را بهتر یا ارزانتر میدانستند یا هر دوی این ویژگیها را برای آنها قائل بودند. بالاخره دلیل آن که محصولات قدیمی از بین میروند، معمولا آن است که مصرفکنندهها به محصولات جدیدی دست یافتهاند که آنها را به شدت بر محصولات پیشین ترجیح میدهند.
اقتصاد عرضه و تقاضا حداقل در رابطه باگستره بزرگی از اختلالات و انحرافهای بازار از نوعی لحن اخلاقی یا هنجاری برخوردار است. در بازاری که انحرافی در آن رخ نداده باشد، خریدارها تا جایی قیمت بازار را پرداخت میکنند که فکر کنند واحدهای بعدی ارزش آن قیمت را ندارند.
در عین حال، عرضه کنندگان رقابتی تا جایی محصول عرضه میکنند که فکر میکنند در ازای واحد تولید شده چیزی نصیبشان میشود. در نقطهای که عرضه با تقاضا در یک بازار بدون انحراف برابر میشود، قیمت هم ارزش کالا برای خریدار و هم ارزش آن برای فروشنده را نشان میدهد.
قدرت اقتصاد خرد از سادگی ساختار اصلی آن و ارتباط نزدیکی که با دنیای واقع دارد، ناشی میشود. اقتصاد خرد در یک کلمه با عرضه و تقاضا و شیوه تعامل آنها در بازارهای مختلف سر و کار دارد.
تحلیلهای اقتصاد خرد به راحتی و بدون هیچ گونه دردسری از یک موضوع به موضوعی دیگر میروند و در مرکز بسیاری از زیرشاخههای شناخته شده علم اقتصاد قرار دارند. مثلا اقتصاد نیروی کار عمدتا بر مبنای تحلیل عرضه و تقاضای انواع مختلف نیروی کار قرار دارد. سازماندهی صنعتی با مکانیسمهای مختلفی (مثل انحصار، کارتلها و انواع مختلف رفتار رقابتی) که کالاها و خدمات با استفاده از آنها به فروش میرسند، مرتبط است. دلمشغولی اقتصاد بینالملل، عرضه و تقاضای تک تک کالاهای مبادله شده و نیز صادرات و واردات کشورها و عرضه و تقاضای ارزهای خارجی است. اقتصاد کشاورزی به عرضه و تقاضای محصولات کشاورزی، زمین، نیروی کار و دیگر عوامل تولید در این بخش میپردازد.
مالیه عمومی (رجوع کنید به انتخاب عمومی) چگونگی ورود دولت به صحنه اقتصاد را مورد بررسی قرار میدهد. این شاخه به طور سنتی بر مالیاتها که به طور خود به خود به شکاف (اختلاف میان قیمتی که خریدار میپردازد و آنچه فروشنده دریافت میکند) و عدم کارآیی منجر میشود، تمرکز میکرد. این شاخه از علم اقتصاد در این اواخر به سمت مخارج نیز میپردازد و سعی دارد هزینهها، فواید، برنامهها و سرمایهگذاریهای مختلف دولت را تحلیل کند (و برخی مواقع عملا اندازهگیری نماید).
اقتصاد کاربردی رفاه نیز ثمره اقتصاد خرد است. این رشته هزینهها و فواید تقریبا همه چیز از جمله پروژههای دولتی، مالیات بر کالاها، مالیات بر عوامل تولید (مالیات بر درآمد شرکتها، مالیات بر حقوق)، برنامههای کشاورزی (مثل حمایتهای قیمتی و کنترل مساحت زیرکشت)، تعرفه بر واردات، کنترل ارز خارجی، اشکال مختلف سازماندهی صنعتی (مثل انحصار خالص یا انحصار چندجانبه) و جنبههای گوناگون رفتار بازار کار (مثل حداقل دستمزدها، قدرت انحصاری اتحادیههای کارگری و ...) را مورد بررسی قرار میدهد.
به سختی میتوان روش و روند بنیادینی را در اقتصاد خرد به ذهن آورد که نتواند موارد و نمونههایی را از تمام بخشهای فهرست بالا شامل شود. دلیل این امر آن است که اقتصاد خرد بسیار پایهای و بنیادین است. این شاخه از علم اقتصاد به مثابه تنه درختی است که همه زیرشاخههایی که در بالا فهرست شدهاند، از آن منبعث میگردند.
در ریشه هر چیزی عرضه و تقاضا قرار دارد. به هیچ وجه مبالغهآمیز نیست که این دو را همانند ویژگیهای اساسا انسانی در نظر آوریم. اگر انسانها کاملا خودکفا نباشند، دست آخر به تولید محصولات خاصی خواهند پرداخت و آنها را در راستای برآورده ساختن تقاضای خود از سایر محصولات، مبادله خواهند کرد. تخصصی شدن تولید و ایجاد نهادهای بازرگانی، تجارت و بازار مدتهای مدیدی پیش از پدید آمدن علم اقتصاد صورت گرفته است.
در واقع میتوان به درستی گفت که علم اقتصاد از همان ابتدا به مطالعه اشکالی از بازار میپرداخت که به گونهای کاملا طبیعی (و بدون کمک هیچ اقتصاددانی) در نتیجه رفتار انسانها به وجود آمدند.
افراد در انجام کارهایی که فکر میکنند میتوانند به بهترین نحوی انجام دهند، یا به گونهای مرتبطتر با وجود طبیعت انسانها، در انجام کارهایی که وراثت، محیط، سرنوشت و اراده خودشان برای آنها رقم میزند، تخصص پیدا میکنند. آنها خدمات یا کالاهای تخصصی خود را با محصولات تولید شده توسط دیگران مبادله میکنند. بازارها برای سازماندهی این نوع مبادله رشد میکنند و پول برای ایفای نقش یک واحد تعمیم یافته حسابداری و نیز برای حذف مبادلات پایاپای به وجود میآید.
انسانها در این فرآیند سعی میکنند حداکثر منفعت را از آن چه برای فروش دارند، به دست آورند و تمایلات خود را تا حد امکان ارضا نمایند. در اقتصاد خرد این نکته به عنوان حداکثرسازی «مطلوبیت» شخصی یا رفاه از سوی افراد تعبیر میشود. فرآیند فوق در تعیین آن چه انسانها عرضه یا تقاضا میکنند، به آنها کمک میکند.
ذرت پیوندی برای اولینبار در آمریکا، در ایستگاههای تحقیقاتی ظاهر شد نه در مزارع عادی، اما طی یک دوره چندساله به محصول مورد انتخاب صدها هزار کشاورز تبدیل شد. در آغاز این فرآیند آنهایی که این پیوندهای جدید را به کار بستند، به سودهای کلانی دست پیدا کردند.
اما در پایان این دوره گذار شرایط به گونهای شده بود که احتمالا هر کشاورزی که با سرسختی همچنان از بذر قدیمی غیرپیوندی استفاده میکرد، از صحنه کنار زده میشد. گونههای جدید گندم نیز طی فرآیند کاملا مشابهی در دهه 1960 در پنجاب و سایر بخشهای هند گسترش پیدا کرد.
همین اتفاق برای انواع جدید برنج در فیلیپین و مابقی کشورهای آسیای شرقی هم روی داد. آن چه اقتصاددانها «رفتار حداکثرکننده» مینامند، رفتار واقعی میلیونها کشاورزی را که اقداماتشان باعث افزایش عرضه ذرت، گندم و برنج شد و موجب گردید مقادیر بسیار بیشتری محصول با قیمت پایینتر در دسترس مصرفکنندگان دنیا قرار گیرد، توضیح میدهد.
روندهایی شبیه آنچه در بالا گفته شد، در رابطه با چگونگی عملکرد رفتار حداکثرکننده در سمت تقاضا نیز صادق است. منسوجات امروزی مقادیر زیادی فیبر مصنوعی در خود دارند که یک قرن پیش تقریبا هیچ کدام از آنها را نمیشناختیم. آنها به بهای از میان رفتن فیبرهای طبیعی قدیمیتر بازارها را به تسخیر خود درآوردند؛ چراکه مصرفکنندهها آنها را بهتر یا ارزانتر میدانستند یا هر دوی این ویژگیها را برای آنها قائل بودند. بالاخره دلیل آن که محصولات قدیمی از بین میروند، معمولا آن است که مصرفکنندهها به محصولات جدیدی دست یافتهاند که آنها را به شدت بر محصولات پیشین ترجیح میدهند.
اقتصاد عرضه و تقاضا حداقل در رابطه باگستره بزرگی از اختلالات و انحرافهای بازار از نوعی لحن اخلاقی یا هنجاری برخوردار است. در بازاری که انحرافی در آن رخ نداده باشد، خریدارها تا جایی قیمت بازار را پرداخت میکنند که فکر کنند واحدهای بعدی ارزش آن قیمت را ندارند.
در عین حال، عرضه کنندگان رقابتی تا جایی محصول عرضه میکنند که فکر میکنند در ازای واحد تولید شده چیزی نصیبشان میشود. در نقطهای که عرضه با تقاضا در یک بازار بدون انحراف برابر میشود، قیمت هم ارزش کالا برای خریدار و هم ارزش آن برای فروشنده را نشان میدهد.
اما زمانی که انحراف مصنوعی در بازار روی میدهد، شرایط این گونه نخواهد بود. وقتی که یک مالیات 50درصدی بر قیمت فروش اعمال میشود، کالایی که هزینهای معادل 5/1 دلار برای فروشنده به همراه داشته باشد، تنها از ارزشی به میزان یکدلار برای خریدار برخوردار خواهد بود. پیشتر به این نکته اشاره شد که این مالیات، تفاوتی را میان ارزش محصول برای خریدار و بازده آن برای فروشنده به وجود میآورد.
این اختلاف به وجود آمده را تنها در صورتی میتوان حذف کرد که آن انحراف از میان برداشته شود و پس از آن، بازار تعادل خود را در قیمتی میان این دو مقدار (مثلا 20/1دلار) که در آن ارزش محصول برای خریدارها و فروشندهها یکسان باشد، به دست خواهد آورد.
هر گاه که به انحرافی از این دست در یک جامعه برمیخوریم، معمولا میتوانیم بر این مطلب تاکید کنیم که آن جامعه در کل میتواند از حذف آن منتفع گردد. این را میتوان چنین خلاصه کرد که خریدارها سود میبرند؛ چراکه واحدهای بیشتری را با قیمت کمتر از 50/1دلار به دست میآورند و فروشندهها نیز منتفع میشوند، زیرا میتوانند واحدهای بیشتری را با قیمت بیش از یکدلار بفروشد.
بسیاری از انحرافها و اعوجاجهای مختلف میتوانند نابهنجاریهای مشابهی را پدید آورند. اگر برای تولید پنبه یارانه پرداخت شود، قیمتی که کشاورزها دریافت میکنند، به میزان این یارانه بیشتر از ارزشی خواهد شد که مصرفکنندهها برای این محصول قائلند.
از این رو جامعه میتواند با حذف این یارانه و حرکت به سمت قیمتی که برای خریدارها و فروشندهها یکسان باشد، نفع ببرد. اگر کنترل قیمت باعث شود که نان (یا هر محصول دیگری) به طور مصنوعی ارزان نگه داشته شود، نتیجه احتمالی این امر آن است که مقداری که عرضه میگردد، از تقاضا برای آن کمتر خواهد بود. این تقاضای اضافی تقریبا همیشه به بازار سیاه یا خاکستری خواهد انجامید که وجود آن احتمالا آشکارترین شاهد دال بر آن است که قیمت رسمی به صورت مصنوعی پایین نگه داشته شده است.
این اختلاف به وجود آمده را تنها در صورتی میتوان حذف کرد که آن انحراف از میان برداشته شود و پس از آن، بازار تعادل خود را در قیمتی میان این دو مقدار (مثلا 20/1دلار) که در آن ارزش محصول برای خریدارها و فروشندهها یکسان باشد، به دست خواهد آورد.
هر گاه که به انحرافی از این دست در یک جامعه برمیخوریم، معمولا میتوانیم بر این مطلب تاکید کنیم که آن جامعه در کل میتواند از حذف آن منتفع گردد. این را میتوان چنین خلاصه کرد که خریدارها سود میبرند؛ چراکه واحدهای بیشتری را با قیمت کمتر از 50/1دلار به دست میآورند و فروشندهها نیز منتفع میشوند، زیرا میتوانند واحدهای بیشتری را با قیمت بیش از یکدلار بفروشد.
بسیاری از انحرافها و اعوجاجهای مختلف میتوانند نابهنجاریهای مشابهی را پدید آورند. اگر برای تولید پنبه یارانه پرداخت شود، قیمتی که کشاورزها دریافت میکنند، به میزان این یارانه بیشتر از ارزشی خواهد شد که مصرفکنندهها برای این محصول قائلند.
از این رو جامعه میتواند با حذف این یارانه و حرکت به سمت قیمتی که برای خریدارها و فروشندهها یکسان باشد، نفع ببرد. اگر کنترل قیمت باعث شود که نان (یا هر محصول دیگری) به طور مصنوعی ارزان نگه داشته شود، نتیجه احتمالی این امر آن است که مقداری که عرضه میگردد، از تقاضا برای آن کمتر خواهد بود. این تقاضای اضافی تقریبا همیشه به بازار سیاه یا خاکستری خواهد انجامید که وجود آن احتمالا آشکارترین شاهد دال بر آن است که قیمت رسمی به صورت مصنوعی پایین نگه داشته شده است.
این پیشبینی اقتصاددانها تقریبا همواره درست است که پایین آوردن قیمتها از طریق کنترلهای قیمتی نهایتا به کاهش مقدار عرضه شده میانجامد و قیمتهایی را در بازار سیاه پدید میآورد که نه تنها بسیار زیادتر از قیمتهای رسمی هستند، بلکه از قیمتی که در نبود این کنترلها در بازار حاکم میشد نیز بالاتر است.
قیمتهای رسمی که بیش از حد زیاد باشند نیز نتایج دور از ذهنی را به بار میآورند. دولت آمریکا در دهه 1930 قیمتهای موسوم به قیمت برابری را برای غلات مهم و چند محصول دیگر کشاورزی تعیین کرد. علیالاصول اگر قیمت بازار کمتر از این قیمت برابری میبود، دولت این تفاوت را به کشاورزها پرداخت میکرد یا کل محصول فروخته نشده را با قیمت برابری از آنها میخرید. نتیجه قابل پیشبینی این امر، تولید به مقداری بیشتر از میزان مورد تقاضا بود و به مازاد در بازار میانجامید که این مازاد توسط دولت خریده (و انبار) میشد. سپس دولت در تلاش برای عدم خرید این مازاد (که بدون کاهش قیمت برابری صورت پذیرد) مساحت زمین زیرکشت را تحت کنترل درآورد و مبلغی را به کشاورزها پرداخت کرد تا در بخشی از زمین خود محصولی تولید نکنند. برخی افراد از این که کاهش 20درصدی زمین زیر کشت گندم به کاهش 20درصدی تولید این محصول نینجامد شگفتزده شدند. دلیل این امر آن بود که میشد از سایر عوامل تولید با شدت بیشتری استفاده کرد (و همین اتفاق هم روی داد) و در نتیجه برای آن که میزان تولید گندم 20درصد کاهش پیدا کند، «باید» به میزان 30 تا 40درصد از زمینهای زیر کشت کاسته میشد.
اقتصاددانها راهحل بهتری برای این کار میشناسند. اگر دولت به گندمکارها کوپن میداد، به گونهای که هر یک از این کوپنها اجازه عرضه یک بوشل گندم را به این افراد میداد، مقدار عرضه شده این محصول در بازار میتوانست به میزان مطلوب کاهش پیدا کند. این امکان وجود داشت که با دادن اجازه خرید و فروش کوپنها توسط کشاورزها و در میان خودشان از بروز عدم کارآیی در تولید اجتناب شود. در واقع کشاورزانی که با هزینههای کمتری روبهرو بودند، این کوپنها را از کشاورزان پرهزینه میخریدند و از این طریق کارآیی در تولید تضمین میشد. این را راهحل «دومین بهترین» برای مشکلات سیاستی میدانند. این راهحل دوم است نه راه حل اولین بهترین،؛ برابری را برای گندم پرداخت میکنند که به طور مصنوعی زیاد است.
انحصار بیانگر اعمال محدودیت مصنوعی بر تولید از سوی کسی است که از «قدرت بازار» کافی برای این کار برخوردار باشد. بهترین روش برای بررسی اقتصاد انحصار آن است که «افزایش قیمت ناشی از انحصار» را به شکل مالیاتی در نظر بگیریم که به طور خصوصی اعمال شده و به همان نحو نیز کسب میگردد. چند قرن پیش که حاکمان فئودال گاهی حقوق انحصاری برخی محصولات خاص را به افراد مورد علاقه اعطا میکردند، چنین شرایطی واقعا حاکم بود. کسانی که از این حقوق بهرهمند میشدند، هیچ گاه مجبور نبودند که خود چنین محصولاتی را «تولید» کنند. آنها میتوانستند برای تولید آن کالا با قیمت پایین با دیگر بنگاهها قرارداد ببندند و سپس قیمتی را که میتوانستند، از مصرفکنندهها مطالبه میکردند (تا بدین طریق سود انحصاری خود را به حداکثر برسانند). تفاوت میان دو قیمت را «اضافهقیمت انحصاری» مینامند که شبیه مالیات عمل میکند. در این مثال آشکار است که کسی که واقعا از قدرت انحصاری منتفع میشود، آن است که آن را اعمال میکند و هم تولیدکنندهها و هم مصرفکنندهها در نهایت متضرر میشوند.
وضوح انحصارهای جدید بنا به دو دلیل اندکی کمتر است. اولا حتی اگرچه دولتها هنوز قدرت انحصاری اعطا میکنند، اما معمولا آنها را به تولیدکنندهها میدهند. ثانیا برخی از انحصارها بدون آن که دولت باعث و بانی آنها بوده باشد، پدید میآیند. البته عمر این گونه انحصارها معمولا کوتاه است. در هر دوی این حالات، عواید حاصل از اضافهقیمت (یا مالیات) انحصاری با بازده سرمایه بنگاههای انحصارگر ترکیب میشود. به همین نحو انحصار نیروی کار نیز معمولا توسط اتحادیهها اعمال میگردد. این اتحادیهها میتوانند اضافهقیمت (یا مالیات) انحصاری مطالبه کنند که بعدا با دستمزدهای اعضای آنها در هم میآمیزد. اثر واقعی انحصار نیروی کار بر دستمزد رقابتی را میتوان با بررسی بخش غیراتحادیهای اقتصاد مشاهده نمود. دستمزدها در بخش غیر اتحادیهای کمتر خواهند بود، چراکه دستمزد اتحادیهای باعث میشود کارگزاران کمتری در بنگاههای اتحادیهای به استخدام درآیند و به این طریق عرضه نیروی کار در بخش غیر اتحادیهای افزایش مییابد (و دستمزدها نیز متعاقبا کمتر میشوند).
آخرین نمونه از اتفاقی که برای قیمتها بسیار زیاد رسمی روی میدهد، پدیده «رانتخواری» است که زمانی بروز مییابد که فردی برای کسب سودی که دولت سعی کرده آن را افزایش دهد، به یک کسب و کار وارد میشود. یک مثال ساده از این پدیده شهری است که در آن نرخ رسمی بالایی برای کرایه تاکسی اعمال میشود، اما امکان ورود آزادانه به این کسب و کار را نیز فراهم میآورد. کرایهای که از مسافرین مطالبه میشود، باید هزینه پرداخت دستمزد به راننده به اضافه نرخ بازدهی هزینههای سرمایهای این کار را که در بازار حاکم است، پوشش دهد. سرمایه و نیروی کار به صنعت تاکسیرانی سرازیر خواهند شد و این روند تا زمانی ادامه خواهد یافت که هر یک از عوامل به جای آن که به بازدهیهای زیادی که با کرایههای بالا انتظار میرود، دست یابند و از نرخ بازدهی معمولی و انتظاری بهرهمند شوند. آنچه تعدیل خواهد یافت، تعداد تاکسیها و بخشی از وقتی است که عملا به جابهجایی مسافر اختصاص میدهند. در واقع به ازای هر مسافر کرایه بیشتری گرفته خواهد شد، اما هر تاکسی مسافران کمتری را جابهجا خواهد کرد.
دیگر شرایط رانتخواری زمانی روی میدهد که دستمزدهای شهری که به گونهای مصنوعی زیاد باشند و مهاجرین را از مناطق روستایی به سمت خود جذب کنند. اگر دستمزدها برای برابر شدن عرضه و تقاضا تنزل پیدا نکنند، نرخ بیکاری شهری افزایش خواهد یافت تا این که از مهاجرت بیشتر ممانعت به عمل آید. نمونههای دیگر نیز در بانکداری و صنعت دارو مشاهده میشوند. وقتی که «حاشیه سود» در بانکداری بیش از حد زیاد باشد، بانکهای جدیدی به این بازار وارد شده یا شعب بانکهای پیشین به شدت زیاد میشوند و بدین نحو از ورود بیشتر به این صنعت جلوگیری میشود. بالا نگه داشتن مصنوعی قیمت دارو در چندین کشور آمریکای لاتین (مثل آرژانتین، شیلی و اوروگوئه پیش از آزادسازیهای عمدهای که در چند دهه اخیر در این کشورها صورت گرفت) باعث شد که تقریبا در هر خیابان یک داروخانه به وجود آید.
رانتخواری همچنین زمانی اتفاق میافتد که چیز باارزشی (مثل مجوز واردات یا ...) با قیمتی پایینتر از ارزش واقعی آن واگذار شده یا به فروش برسد. در این قبیل موارد، خریداران بالقوه غالبا به شدت به لابیگری روی میآورند تا شانس خود را برای دریافت آن غنیمت افزایش دهند. در واقع اکثر موارد اعمال نفوذ و لابی (یعنی استفاده از منابعی واقعی در تلاش برای کسب «حمایت»های قانونی یا اجرایی) رانتخواری را در خود دارند.
عرضه و تقاضا همواره اصول مهم و هماهنگکننده در اقتصاد خرد بودهاند. لحن و رویکرد هنجاری اقتصاد خرد ناشی از این واقعیت است که قیمت رقابتی عرضه نشانگر ارزش از دید عرضهکنندهها است و قیمت رقابتی تقاضا ارزشی را که متقاضیان یک محصول برای آن قائل هستند، نشان میدهد. عامل محرک به انسانها بازمیگردد که همیشه به سوی انتخابها و چینشهایی جذب میشوند که بازگوکننده سلایق آنها باشد. معجزه همه اینها آن است که میتوان آمیزهای غنی از تحلیل، بینش و درک را بر پایه این قبیل بنیانهای ساده و آشکار به وجود آورد. این مقاله مختصر تنها میتواند دیدگاهی اجمالی را درباره غنا، زیبایی و عملکرد آن آمیزه به خوانندگان خود عرضه کند (که امیدواریم دیدگاهی جذاب و وسوسهانگیز نیز باشد).
قیمتهای رسمی که بیش از حد زیاد باشند نیز نتایج دور از ذهنی را به بار میآورند. دولت آمریکا در دهه 1930 قیمتهای موسوم به قیمت برابری را برای غلات مهم و چند محصول دیگر کشاورزی تعیین کرد. علیالاصول اگر قیمت بازار کمتر از این قیمت برابری میبود، دولت این تفاوت را به کشاورزها پرداخت میکرد یا کل محصول فروخته نشده را با قیمت برابری از آنها میخرید. نتیجه قابل پیشبینی این امر، تولید به مقداری بیشتر از میزان مورد تقاضا بود و به مازاد در بازار میانجامید که این مازاد توسط دولت خریده (و انبار) میشد. سپس دولت در تلاش برای عدم خرید این مازاد (که بدون کاهش قیمت برابری صورت پذیرد) مساحت زمین زیرکشت را تحت کنترل درآورد و مبلغی را به کشاورزها پرداخت کرد تا در بخشی از زمین خود محصولی تولید نکنند. برخی افراد از این که کاهش 20درصدی زمین زیر کشت گندم به کاهش 20درصدی تولید این محصول نینجامد شگفتزده شدند. دلیل این امر آن بود که میشد از سایر عوامل تولید با شدت بیشتری استفاده کرد (و همین اتفاق هم روی داد) و در نتیجه برای آن که میزان تولید گندم 20درصد کاهش پیدا کند، «باید» به میزان 30 تا 40درصد از زمینهای زیر کشت کاسته میشد.
اقتصاددانها راهحل بهتری برای این کار میشناسند. اگر دولت به گندمکارها کوپن میداد، به گونهای که هر یک از این کوپنها اجازه عرضه یک بوشل گندم را به این افراد میداد، مقدار عرضه شده این محصول در بازار میتوانست به میزان مطلوب کاهش پیدا کند. این امکان وجود داشت که با دادن اجازه خرید و فروش کوپنها توسط کشاورزها و در میان خودشان از بروز عدم کارآیی در تولید اجتناب شود. در واقع کشاورزانی که با هزینههای کمتری روبهرو بودند، این کوپنها را از کشاورزان پرهزینه میخریدند و از این طریق کارآیی در تولید تضمین میشد. این را راهحل «دومین بهترین» برای مشکلات سیاستی میدانند. این راهحل دوم است نه راه حل اولین بهترین،؛ برابری را برای گندم پرداخت میکنند که به طور مصنوعی زیاد است.
انحصار بیانگر اعمال محدودیت مصنوعی بر تولید از سوی کسی است که از «قدرت بازار» کافی برای این کار برخوردار باشد. بهترین روش برای بررسی اقتصاد انحصار آن است که «افزایش قیمت ناشی از انحصار» را به شکل مالیاتی در نظر بگیریم که به طور خصوصی اعمال شده و به همان نحو نیز کسب میگردد. چند قرن پیش که حاکمان فئودال گاهی حقوق انحصاری برخی محصولات خاص را به افراد مورد علاقه اعطا میکردند، چنین شرایطی واقعا حاکم بود. کسانی که از این حقوق بهرهمند میشدند، هیچ گاه مجبور نبودند که خود چنین محصولاتی را «تولید» کنند. آنها میتوانستند برای تولید آن کالا با قیمت پایین با دیگر بنگاهها قرارداد ببندند و سپس قیمتی را که میتوانستند، از مصرفکنندهها مطالبه میکردند (تا بدین طریق سود انحصاری خود را به حداکثر برسانند). تفاوت میان دو قیمت را «اضافهقیمت انحصاری» مینامند که شبیه مالیات عمل میکند. در این مثال آشکار است که کسی که واقعا از قدرت انحصاری منتفع میشود، آن است که آن را اعمال میکند و هم تولیدکنندهها و هم مصرفکنندهها در نهایت متضرر میشوند.
وضوح انحصارهای جدید بنا به دو دلیل اندکی کمتر است. اولا حتی اگرچه دولتها هنوز قدرت انحصاری اعطا میکنند، اما معمولا آنها را به تولیدکنندهها میدهند. ثانیا برخی از انحصارها بدون آن که دولت باعث و بانی آنها بوده باشد، پدید میآیند. البته عمر این گونه انحصارها معمولا کوتاه است. در هر دوی این حالات، عواید حاصل از اضافهقیمت (یا مالیات) انحصاری با بازده سرمایه بنگاههای انحصارگر ترکیب میشود. به همین نحو انحصار نیروی کار نیز معمولا توسط اتحادیهها اعمال میگردد. این اتحادیهها میتوانند اضافهقیمت (یا مالیات) انحصاری مطالبه کنند که بعدا با دستمزدهای اعضای آنها در هم میآمیزد. اثر واقعی انحصار نیروی کار بر دستمزد رقابتی را میتوان با بررسی بخش غیراتحادیهای اقتصاد مشاهده نمود. دستمزدها در بخش غیر اتحادیهای کمتر خواهند بود، چراکه دستمزد اتحادیهای باعث میشود کارگزاران کمتری در بنگاههای اتحادیهای به استخدام درآیند و به این طریق عرضه نیروی کار در بخش غیر اتحادیهای افزایش مییابد (و دستمزدها نیز متعاقبا کمتر میشوند).
آخرین نمونه از اتفاقی که برای قیمتها بسیار زیاد رسمی روی میدهد، پدیده «رانتخواری» است که زمانی بروز مییابد که فردی برای کسب سودی که دولت سعی کرده آن را افزایش دهد، به یک کسب و کار وارد میشود. یک مثال ساده از این پدیده شهری است که در آن نرخ رسمی بالایی برای کرایه تاکسی اعمال میشود، اما امکان ورود آزادانه به این کسب و کار را نیز فراهم میآورد. کرایهای که از مسافرین مطالبه میشود، باید هزینه پرداخت دستمزد به راننده به اضافه نرخ بازدهی هزینههای سرمایهای این کار را که در بازار حاکم است، پوشش دهد. سرمایه و نیروی کار به صنعت تاکسیرانی سرازیر خواهند شد و این روند تا زمانی ادامه خواهد یافت که هر یک از عوامل به جای آن که به بازدهیهای زیادی که با کرایههای بالا انتظار میرود، دست یابند و از نرخ بازدهی معمولی و انتظاری بهرهمند شوند. آنچه تعدیل خواهد یافت، تعداد تاکسیها و بخشی از وقتی است که عملا به جابهجایی مسافر اختصاص میدهند. در واقع به ازای هر مسافر کرایه بیشتری گرفته خواهد شد، اما هر تاکسی مسافران کمتری را جابهجا خواهد کرد.
دیگر شرایط رانتخواری زمانی روی میدهد که دستمزدهای شهری که به گونهای مصنوعی زیاد باشند و مهاجرین را از مناطق روستایی به سمت خود جذب کنند. اگر دستمزدها برای برابر شدن عرضه و تقاضا تنزل پیدا نکنند، نرخ بیکاری شهری افزایش خواهد یافت تا این که از مهاجرت بیشتر ممانعت به عمل آید. نمونههای دیگر نیز در بانکداری و صنعت دارو مشاهده میشوند. وقتی که «حاشیه سود» در بانکداری بیش از حد زیاد باشد، بانکهای جدیدی به این بازار وارد شده یا شعب بانکهای پیشین به شدت زیاد میشوند و بدین نحو از ورود بیشتر به این صنعت جلوگیری میشود. بالا نگه داشتن مصنوعی قیمت دارو در چندین کشور آمریکای لاتین (مثل آرژانتین، شیلی و اوروگوئه پیش از آزادسازیهای عمدهای که در چند دهه اخیر در این کشورها صورت گرفت) باعث شد که تقریبا در هر خیابان یک داروخانه به وجود آید.
رانتخواری همچنین زمانی اتفاق میافتد که چیز باارزشی (مثل مجوز واردات یا ...) با قیمتی پایینتر از ارزش واقعی آن واگذار شده یا به فروش برسد. در این قبیل موارد، خریداران بالقوه غالبا به شدت به لابیگری روی میآورند تا شانس خود را برای دریافت آن غنیمت افزایش دهند. در واقع اکثر موارد اعمال نفوذ و لابی (یعنی استفاده از منابعی واقعی در تلاش برای کسب «حمایت»های قانونی یا اجرایی) رانتخواری را در خود دارند.
عرضه و تقاضا همواره اصول مهم و هماهنگکننده در اقتصاد خرد بودهاند. لحن و رویکرد هنجاری اقتصاد خرد ناشی از این واقعیت است که قیمت رقابتی عرضه نشانگر ارزش از دید عرضهکنندهها است و قیمت رقابتی تقاضا ارزشی را که متقاضیان یک محصول برای آن قائل هستند، نشان میدهد. عامل محرک به انسانها بازمیگردد که همیشه به سوی انتخابها و چینشهایی جذب میشوند که بازگوکننده سلایق آنها باشد. معجزه همه اینها آن است که میتوان آمیزهای غنی از تحلیل، بینش و درک را بر پایه این قبیل بنیانهای ساده و آشکار به وجود آورد. این مقاله مختصر تنها میتواند دیدگاهی اجمالی را درباره غنا، زیبایی و عملکرد آن آمیزه به خوانندگان خود عرضه کند (که امیدواریم دیدگاهی جذاب و وسوسهانگیز نیز باشد).
درباره نویسنده
آرنولد هاربرگر، استاد اقتصاد دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس و نیز استاد ممتاز دانشگاه شیکاگو است. او مشاورههای گسترده و زیادی را در رابطه با مسائل اقتصاد کلان به بسیاری از سازمانهای بینالمللی از جمله صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، بانک توسعه داخلی آمریکا، دولتهایی مثل آرژانتین، بولیوی، برزیل، کانادا، شیلی، هند و مکزیک و شرکتهایی از قبیل بکتل اینترنشنال، رپابلیک استیل و اونتاریو هیدرو ارائه کرده است. وی در 1984 نماینده ویژه وزارت خارجه آمریکا بود و در سال 1989 نیز ماموریتی را از جانب رییسجمهور در لهستان به انجام رساند.هاربرگر از 1989 تا 1990 رییس انجمن اقتصادی غرب و در 1997 رییس انجمن اقتصادی
آمریکا بود.
منابعی برای مطالعه بیشتر:
Alchian, Armen, and William R. Allen. Exchange and Production. 3d ed. Belmont, Calif.: Wadsworth, 1983.
Colander, David C. Microeconomics. 5th ed. Boston: McGraw-Hill/Irwin, 2004.
Friedman, David D. Price Theory: An Intermediate Text. 2d ed. Cincinnati: South-Western, 1990.
Hirshleifer, Jack, and David Hirshleifer. Price Theory and Applications. 6th ed. Upper Saddle River, N.J.: Prentice Hall, 1998.
Mankiw, N. Gregory. Principles of Microeconomics. 3d ed. Mason, Ohio: Thomson/South-Western, 2004.
Nicholson, Walter. Intermediate Microeconomics and Its Applications. 9th ed. Mason, Ohio: Thomson/South-Western, 2004.
آرنولد هاربرگر، استاد اقتصاد دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس و نیز استاد ممتاز دانشگاه شیکاگو است. او مشاورههای گسترده و زیادی را در رابطه با مسائل اقتصاد کلان به بسیاری از سازمانهای بینالمللی از جمله صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، بانک توسعه داخلی آمریکا، دولتهایی مثل آرژانتین، بولیوی، برزیل، کانادا، شیلی، هند و مکزیک و شرکتهایی از قبیل بکتل اینترنشنال، رپابلیک استیل و اونتاریو هیدرو ارائه کرده است. وی در 1984 نماینده ویژه وزارت خارجه آمریکا بود و در سال 1989 نیز ماموریتی را از جانب رییسجمهور در لهستان به انجام رساند.هاربرگر از 1989 تا 1990 رییس انجمن اقتصادی غرب و در 1997 رییس انجمن اقتصادی
آمریکا بود.
منابعی برای مطالعه بیشتر:
Alchian, Armen, and William R. Allen. Exchange and Production. 3d ed. Belmont, Calif.: Wadsworth, 1983.
Colander, David C. Microeconomics. 5th ed. Boston: McGraw-Hill/Irwin, 2004.
Friedman, David D. Price Theory: An Intermediate Text. 2d ed. Cincinnati: South-Western, 1990.
Hirshleifer, Jack, and David Hirshleifer. Price Theory and Applications. 6th ed. Upper Saddle River, N.J.: Prentice Hall, 1998.
Mankiw, N. Gregory. Principles of Microeconomics. 3d ed. Mason, Ohio: Thomson/South-Western, 2004.
Nicholson, Walter. Intermediate Microeconomics and Its Applications. 9th ed. Mason, Ohio: Thomson/South-Western, 2004.
منبع: دنیای اقتصاد
علم اقتصاد که از شاخه های علوم اجتماعی است، علم تخصیص بهینه منابع کمیاب به منظور تولید کالاها و خدمات مورد نیاز بشر به منظور مصرف در حال و آینده تعریف می شود.
خواسته های انسان چیزهایی نظیر کالاها و خدمات است که مردم تمایل به داشتن آنها دارند.
خواسته های انسان نه تنها از فردی به فرد دیگر تغییر می کند، بلکه در طی زمان نیز دگرگون می شود.
منابع اقتصادی یا عوامل تولید، امکاناتی هستند که به منظور تولید کالاها و خدمات مورد نیاز انسان، مورد استفاده قرار می گیرند.
در دنیایی که همه منابع اقتصادی آزاد یا رایگان باشد، به لحاظ آنکه همه خواسته های انسان تامین می گردد، مسایل و مشکلات اقتصادی نیز وجود ندارد.
منابع اقتصادی یا عوامل تولید به چهار دسته شامل: کار، سرمایه، زمین و مدیریت تقسیم می شود.
کار شامل کوشش های فکری و جسمی افراد به منظور تولید کالاها و خدمات است.
سرمایه شامل ماشین آلات، ابزار آلات، ساختمان ها و دیگر وسایلی است که در تولید کالاها و خدمات مورد استفاده قرار می گیرد.
منظور از سرمایه مالی که در بازار مالی مورد استفاده قرار می گیرد، دارایی های مالی نظیر اوراق قرضه و اوراق سهام است.
زمین که یکی از عوامل تولید است، شامل خود زمین، آبها، جنگل ها، معادن و ... می باشد.
اهمیت عامل مدیریت به عنوان یکی از عوامل تولید، در پذیرش ریسک ترکیب عوامل تولید دیگر یعنی کار، زمین و سرمایه است.
هر اقتصادی صرف نظر از نوع آن می بایستی پاسخگوی این سه سوال باشد: 1. چه کالایی تولید شود؟ 2. چگونه تولید شود؟ و 3. برای چه کسی تولید شود؟
اقتصاد اثباتی که در آن از قضاوتهای ارزشی خبری نیست، در رابطه با آنچه که هست، بحث و تجزیه و تحلیل می کند.
اقتصاد دستوری که در آن از تجزیه و تحلیل خبری نیست، در رابطه با آنچه که در اقتصاد باید باشد، بحث می کند.
آن بخش از اقتصاد که در رابطه با متغیرهای کلان اقتصادی و تاثیر متقابل آنها بحث می کند، در حیطه اقتصاد کلان است.
حوزه اقتصاد خرد آن بخش از اقتصاد است که در رابطه با رفتار واحدهای اقتصادی و متغیرهای جزیی نظیر قیمت یک کالا، میزان تولید یک کالا، بازار یک کالا و ... بحث می کند.
بازار در حقیقت شامل مجموعه ای از خریداران و فروشندگان است که به منظور خرید و فروش کالاها و خدمات با یکدیگر ارتباط برقرار می کند.
قیمت، مقدار پول یا کالایی است که خریدار در قبال مبادله کالا به فروشنده پرداخت می کند.
در اقتصادهای بازار، قیمت نقش مهمی در تخصیص منابع دارد. به عبارت دیگر مکانیسم قیمت هاست که تعیین می کند چه کالایی تولید شود، چگونه تولید شود و برای چه کسانی تولید گردد.
تقاضا نشاندهنده مقادیر مختلف از کالاست که خریدار تمایل دارد و قادر است در قیمت های مختلف و در یک دوره معین خریداری نماید.
بین قیمت یک کالا و مقدار تقاضا شده از آن کالا رابطه عکس وجود دارد که به آن قانون تقاضا می گویند.
اگر قیمت یک کالا تغییر کند و عوامل دیگر ثابت باشد، در این صورت مقدار تقاضا برای آن کالا تغییرکرده و ما روی منحنی تقاضا حرکت می کنیم.
اگر قیمت یک کالا ثابت باشد و عوامل دیگر نظیر سلیقه مصرف کننده، درآمد مصرف کننده و قیمت کالاهای وابسته به این کالا و انتظارات تغییر نماید، در این صورت منحنی تقاضا منتقل می گردد.
عرضه در حقیقت مقادیر مختلف یک کالا را که فروشندگان تمایل دارند و قادرند در قیمت های مختلف بفروشند، نشان می دهد.
بین قیمت یک کالا و مقدار عرضه شده از آن کالا یک رابطه مستقیم وجود دارد که به آن قانون عرضه می گویند.
اگر قیمت یک کالا تغییر کند، مقدار عرضه شده از آن کالا تغییر می کند و در این حالت حرکت روی منحنی عرضه می باشد.
اگر قیمت یک کالا ثابت باشد و عوامل دیگر نظیر فناوری و قیمت عوامل تولید نظیر مواد اولیه و دستمزد کارگران تغییر نماید، در این صورت منحنی عرضه منتقل می گردد.
تعادل وضعیتی است که تمایلی برای تغییر آن وجود ندارد.
در قیمت تعادلی مقدار عرضه شده و مقدار تقاضا شده با یکدیگر برابرند.
کشش قیمتی تقاضا تغییرات نسبی مقدار تقاضا شده به تغییرات نسبی قیمت است.
چنانچه کشش قیمتی تقاضا بیش از یک باشد، تقاضا را باکشش گویند. بر عکس اگر کشش قیمتی تقاضا کمتر از یک باشد، تقاضا را بی کشش گویند.
کشش نقطه ای تقاضا برابر است با فاصله یک نقطه روی منحنی تقاضا تا محور مقدار، تقسیم بر فاصله همان نقطه تا محور قیمت.
کشش قیمتی نقاضا با شیب منحنی تقاضا متفاوت است، زیرا شیب منحنی تقاضا که به صورت خطی است در تمام طول منحنی ثابت است، در حالی که هرچه روی منحنی تقاضا و از بالا به سمت پایین حرکت کنیم، کشش قیمتی تقاضا کاهش می یابد.
اگر منحنی عرضه دارای عرض از مبدا مثبت باشد، در تمام نقاط آن کشش قیمتی بیشتر از یک است، در حالی که اگر عرض از مبدا منفی باشد، در تمام نقاط منحنی عرضه کشش قیمتی کمتر از یک است.
اگر منحنی عرضه از مبدا مختصات عبور کند، پیوسته کشش قیمتی آن برابر یک است.
کشش درآمدی تغییرات نسبی مقدار تقاضا به تغییرات نسبی درآمد است.
اگر کشش درآمدی یک کالا مثبت باشد، کالا نرمال و در حالتی که منفی باشد، کالا از نوع پست است.
اگر کشش درآمدی مثبت و بیشتر از یک باشد کالا لوکس است، در حالی که اگر کشش درآمدی مثبت و کمتر از یک باشد، کالا ضروری است.
کشش تقاطعی تقاضای کالای x برابر است با درصد تغییرات مقدار تقاضای کالای x به درصد تغییرات قیمت کالای y.
چنانچه کشش تقاطعی دو کالا مثبت باشد، دو کالا جانشین هم هستند، در حالی که اگر کشش تقاطعی منفی باشد، دو کالا مکمل می باشند.
در مالیات بر فروش، مالیات بین خریدار و فروشنده تقسیم می شود. اگر کشش عرضه بیش از تقاضاست، در این صورت عرضه کننده سهم کمتری از مالیات را متحمل می شود و بر عکس.
وقتی دولت به کالایی یارانه پرداخت می کند، بین خریدار و فروشنده تقسیم می شود. اگر کشش عرضه بیش از تقاضاست، در این صورت سهم عرضه کننده از یارانه کمتر است و بر عکس.
در اثر مالیات بر واردات و به شرط آنکه عرضه و تقاضا کشش پذیر باشند، عرضه و تولید داخلی کالا افزایش و تقاضای داخلی و واردات آن کالا کاهش می یابد.
اگر دولت به منظور تشویق صادر کنندگان به کالاهای صادراتی یارانه پرداخت نماید، موجب افزایش صادرات می گردد.
چنانچه دولت به کالای صادراتی یارانه پرداخت کند و کشش منحنی عرضه بیش از کشش منحنی تقاضا باشد، در این صورت بخش مهمی از افزایش صادرات در اثر افزایش تولیدات داخلی است. در حالی که اگر تقاضا از کشش پذیری بیشتری برخوردار باشد، افزایش صادرات بیشتر در اثر کاهش مصرف داخلی است.
در مدل عرضه و تقاضای دینامیک (مدل تار عنکبوتی)، رسیدن به قیمت و مقدار تعادلی و یا دور شدن از آنها بستگی به کشش منحنی های عرضه و تقاضا دارد.
استانلی جونز اولین کسی است که به رابطه بین مطلوبیت و قیمت اشاره نموده است. وی استدلال می کند که این مطلوبیت نهایی است که به قیمت مربوط می شود.
در نظریه کاردینالی مطلوبیت فرض می شود که مطلوبیت نیز نظیر قیمت و مقدار قابل اندازه گیری می باشد.
در نظریه اردینالی مطلوبیت قابل اندازه گیری نیست، در حالی که این امکان وجود دارد که افراد بسته های مختلف کالا را از نظر مطلوبیت رتبه بندی نمایند.
در هر دو روش کاردینالی و اردینالی مصرف کننده با توجه به محدودیت بودجه اش می خواهد مطلوبیت خود را حداکثر کند.
در روش کاردینالی فرض می شود که مطلوبیت نهایی مصرف یک کالا نزولی است، یعنی با مصرف واحدهای بیشتر از یک کالا مطلوبیت نهایی آن کاهش می یابد.
در روش کاردینالی، مصرف کننده به منظور حداکثر کردن مطلوبیت خود، ترکیبی از کالاها را انتخاب می کند که نسبت مطلوبیت نهایی به قیمت برای همه کالاها برابر باشد.
هر منحنی بی تفاوتی مجموعه سبدهایی است که برای مصرف کننده مطلوبیت یکسانی را ایجاد می کند. به عبارت دیگر روی هر منحنی بی تفاوتی مقدار مطلوبیت ثابت است.
منحنی های بی تفاوتی دارای شیب منفی هستند، یکدیگر را قطع نمی کنند و با حرکت به طرف راست و منحنی های بی تفاوتی بالاتر، مقدار مطلوبیت افزایش می یابد.
نرخ نهایی جانشینی x برای y تعداد واحدهای کالای y است که مصرف کننده حاضر است به منظور بدست آوردن یک واحد بیشتر از کالای x از دست بدهد، به طوری که مطلوبیت وی تغییر نکند.
نرخ نهایی جانشینی در حقیقت قدر مطلق شیب منحنی بی تفاوتی در هر نقطه است.
اگر دو کالا جانشین کامل یکدیگر باشند، نرخ نهایی جانشینی ثابت بوده و منحنی بی تفاوتی به صورت یک خط راست است.
اگر دو کالا مکمل یکدیگر باشند، منحنی بی تفاوتی به صورت یک زاویه قایمه بوده و در چنین شرایطی ترکیب معینی از دو کالا با هم قابل مصرف می باشند.
نرخ نهایی جانشینی x برای y برابر است با نسبت مطلوبیت نهایی x به مطلوبیت نهایی y.
خط بودجه شامل همه ترکیبات ممکن دو کالا می باشد که مصرف کننده می تواند با بودجه معین و به شرط ثابت بودن قیمت کالاها خریداری نماید.
شیب خط بودجه منفی و برابر است با نسبت قیمت کالای محور افقی به قیمت کالای محور عمودی.
با تغییر درآمد و قیمت کالاها خط بودجه منتقل می گردد، بدین ترتیب که با افزایش درآمد و خط بودجه به سمت راست منتقل می شود و بر عکس و با تغییر قیمت خط بودجه دوران می کند.
با منحنی های بی تفاوتی تعادل مصرف کننده جایی است که خط بودجه با بالاترین منحنی بی تفاوتی مماس می گردد. در یک چنین نقطه ای MRSxy = Px/Py است.
منحنی درآمد مصرف مکان هندسی نقاط تعادل مصرف کننده در درآمدهای مختلف و با فرض ثبات قیمت کالاهاست.
اگر شیب منحنی درآمد مصرف مثبت باشد هر دو کالا نرمال اند. اما اگر شیب منحنی درآمد مصرف منفی باشد یکی از دو کالا پست است.
منحنی انگل میزان مصرف یک کالا را در در آمدهای مختلف نشان می دهد.
برای کالاهای نرمال شیب منحنی انگل مثبت می باشد، در حالی که اگر کالا از نوع پست باشد منحنی انگل دارای شیب منفی است.
منحنی قیمت مصرف مجموعه سبدهای مصرفی دو کالای x و y است که مصرف کننده با فرض ثبات درآمدش و قیمت کالای y و با تغییر قیمت کالای x به منظور حداکثر شدن مطلوبیتش انتخاب می کند.
با توجه به تغییر قیمت کالای x و در نتیجه تغییر مقدار مصرف آن، می توان منحنی تقاضای x را استخراج نمود.
منحنی تقاضای بازار برای یک کالا از جمع افقی تقاضای همه مصرف کنندگان در بازار آن کالا حاصل می شود.
تولید فرآیندی است که از ترکیب عوامل تولید، کالاها و خدمات مورد نیاز بشر حاصل می گردد.
نهاده ثابت با تغییر مقدار تولید ثابت است، در حالای که نهاده متغیر با تغییر مقدار تولید تغییر می کند.
دوره زمانی را که در آن حداقل یکی از عوامل تولید ثابت باشد، کوتاه مدت می نامند.
بلند مدت دوره زمانی است که در آن کلیه عوامل تولید متغیر باشند.
تابع تولید، مقدار تولید هر موسسه را با ترکیب های مختلف عوامل تولید نشان می دهد.
اگر در تابع تولید تنها یکی از عوامل تولید تغییر کند، تابع تولید را یک متغیره می نامند.
در تابع تولید با یک متغیر از سطح معینی با تغییر عامل متغیر تولید نهایی شروع به کاهش می کند. به عبارت دیگر از سطح معینی به بعد قانون بازده نزولی وجود دارد.
تولید نهایی اضافه تولید کل در اثر افزایش یک واحد عامل متغیر است.
از تقسیم تولید کل به مقدار عامل متغیر، تولید متوسط آن عامل متغیر حاصل می شود.
تولید نهایی در حقیقت همان شیب منحنی تولید کل است.
وقتی تولید نهایی به صفر می رسد، تولید کل حداکثر می شود.
تولید متوسط در هر نقطه از منحنی تولید کل، شیب خط واصل از آن نقطه به مبدا مختصات است.
وقتی تولید متوسط حداکثر می شود، با تولید نهایی برابر می گردد.
در تابع تولید یک متغیره 4 منطقه قابل تشخیص است. منطقه 1 از مبدا مختصات شروع می شود و تا جایی که تولید نهایی حداکثر می شود ادامه دارد. منطقه 2 از حداکثر تولید نهایی تا حداکثر تولید متوسط ادامه دارد. منطقه 3 از حداکثر تولید متوسط تا حداکثر تولید کل می باشد. و بالاخره منطقه 4 از حداکثر تولید کل به بعد است؛ یعنی جایی که تولید کل در حال کاهش است.
حداکثر سود در تولید یک متغیره، در سطحی از تولید است که در آن ارزش تولید نهایی عامل متغیر برابر هزینه پرداختی به آن عامل باشد.
در تولید با دو عامل متغیر کار و سرمایه، وقتی سود حداکثر می شود که ارزش تولید نهایی کار برابر دستمزد پولی و ارزش تولید نهایی سرمایه برابر قیمت سرمایه (اجاره) باشد.
هر منحنی تولید همسان کلیه ترکیبات ممکن عوامل تولید را که امکان تولید معینی را فراهم می کند، نشان می دهد.
خط شعاع که از مبدا مختصات می گذرد، همه ترکیبات عوامل تولید را که نسبت آنها ثابت است، نشان می دهد.
با حرکت روی منحنی تولید همسان تولید ثابت است اما نسبت عوامل تولید تغییر می کند، در حالی که با حرکت روی خط شعاع نسبت عوامل تولید ثابت اما مقدار تولید تغییر می کند.
نرخ نهایی جانشینی فنی، نرخی است که یک عامل تولید می تواند بدون آنکه تغییری در تولید حاصل شود، با عامل دیگر مبادله گردد.
نرخ نهایی جانشینی فنی در یک نقطه از منحنی تولید همسان، قدر مطلق شیب منحنی در آن نقطه است.
نرخ نهایی جانشینی فنی کار برای سرمایه، برابر است با تولید نهایی کار تقسیم بر تولید نهایی سرمایه.
اگر دو عامل تولید کاملاً جانشین هم باشند، منحنی تولید همسان به صورت خط راست است. در این حالت نرخ نهایی جانشینی ثابت است.
اگر دو عامل تولید مکمل کامل یکدیگر باشند، در این صورت منحنی های تولید همسان به شکل زاویه قایمه بوده و تولید نهایی هر یک از عوامل تولید، در حالتی که عامل تولید دیگر ثابت باشد، برابر صفر است.
منطقه ای از منحنی تولید همسان اقتصادی است که در آن منطقه شیب منحنی منفی است.
بازده نسبت به مقیاس به چگونگی تغییرات تولید با توجه به تغییرات متناسب و برابر همه عوامل تولید مربوط می شود.
در بازده صعودی نسبت به مقیاس با دو برابر شدن عوامل تولید، تولید بیش از دو برابر می شود. در بازده نزولی نسبت به مقیاس، تولید کمتر از دو برابر می شود و در بازده ثابت نسبت به مقیاس، تولید دو برابر می شود.
منحنی هزینه همسان، کلیه ترکیبات عوامل تولید با یک مقدار معین هزینه است.
در تولید با دو عامل متغیر، ترکیب بهینه عوامل تولید وقتی تحقق می یابد که شیب خط هزینه همسان با نرخ نهایی جانشینی فنی برابر باشد.
مکان هندسی نقاط تعادل تولید کننده در سطوح مختلف تولید را مسیر توسعه می گویند.
منظور از هزینه صریح که مورد توجه حسابداران است، پرداخت های واقعی شرکت ها و موسسات یعنی مخارج معمولی اند که دفترداران آنها را به عنوان هزینه های موسسه در دفاتر ثبت می کنند.
هزینه فرصت یک عامل تولیدی که مورد توجه اقتصاددانان می باشد، ارزش آن عامل در بهترین استفاده بعدی اش تعریف می شود.
هزینه خصوصی تولید برابر مجموع هزینه های صریح و ضمنی است.
علاوه بر هزینه های خصوصی تولید، ممکن است هزینه های دیگری وجود داشته باشد که تولید کننده بابت آن پرداختی انجام نمی دهد. این هزینه ها را هزینه های اجتماعی می گویند.
از آنجایی که در کوتاه مدت عوامل تولید ثابت و متغیر وجود دارد؛ هزینه های ثابت که مربوط به عوامل تولید ثابت و هزینه های متغیر که مربوط به عوامل تولید متغیر است نیز وجود دارد.
هزینه ثابت، هزینه ای است که با تغییر تولید تغییر نمی کند. هزینه متغیر، با تغییر مقدار تولید تغییر می کند.
هزینه کل از مجموع هزینه ثابت و هزینه متغیر بدست می آید.
هزینه متوسط ثابت از تقسیم هزینه ثابت به مقدار تولید بدست می آید.
هزینه متوسط متغیر از تقسیم هزینه متغیر به مقدار تولید حاصل می شود.
هزینه متوسط کل از تقسیم هزینه کل به مقدار تولید بدست می آید.
هزینه نهایی از تغییر هزینه کل در اثر یک واحد تولید اضافی بدست می آید.
وقتی هزینه متوسط کل و هزینه متوسط متغیر حداقل می گردند، با هزینه نهایی برابر می شوند.
برای تعیین هزینه های متوسط ثابت، متغیر و کل به طریقه نموداری کافی است یک نقطه از منحنی مربوطه را به مبدا مختصات وصل کنیم، شیب خط واصل هزینه متوسط تولید مربوط به آن نقطه را خواهد داد.
اگر تابع هزینه کل به صورت پیوسته باشد، شیب خط مماس بر منحنی هزینه کل در هر نقطه، برابر هزینه نهایی تولید در آن نقطه است.
هزینه کل در بلند مدت از مبدا مختصات می گذرد. چون در بلند مدت کلیه هزینه ها متغیر هستند، لذا زمانی که تولید صفر است، هزینه کل در بلند مدت نیز صفر می شود.
منحنی هزینه کل در بلند مدت کمترین هزینه تولید در هر سطحی معینی از تولید را نشان می دهد. چون در بلند مدت همه هزینه ها، متغیر می باشند، موسسه این امکان را دارد که با صرفه ترین ترکیب عوامل تولید را انتخاب کند.
منحنی هزینه متوسط بلند مدت که بر تمام منحنی های هزینه متوسط کوتاه مدت مماس می باشد، منحنی پوش نامیده می شود.
وقتی منحنی هزینه متوسط کوتاه مدت در نقطه حداقل اش با نقطه حداقل منحنی هزینه متوسط بلند مدت مماس می شود، در این صورت می توان نوشت: SMC = SAC = LAC = LMC یعنی هزینه متوسط و نهایی کوتاه مدت با هزینه متوسط و نهایی بلند مدت برابر می شوند.
برای آنکه بازاری به صورت رقابت کامل باشد، می بایستی کالاها یکسان باشند، آزادی ورود و خروج از بازار وجود داشته باشد، موسسات زیاد و هر یک سهم کمی از بازار را داشته باشند، عوامل تولید تحرک کامل داشته باشند و اطلاعات کامل در بازار وجود داشته باشد.
منحنی تقاضای هر موسسه در یک صنعت که در رقابت فعالیت می کند، به صورت خط افقی است که از قیمت بازار رسم می شود.
در یک بازار رقابت کامل وقتی سود یک موسسه حداکثر می شود که اولاً هزینه نهایی برابر قیمت بازار باشد. ثانیاً محل تلاقی قیمت و هزینه نهایی در بخشی از منحنی هزینه نهایی باشد که شیب آن مثبت است.
منحنی عرضه موسسه ای که در بازار رقابتی فعالیت می کند، بخشی از منحنی هزینه نهایی می باشد که بالاتر از نقطه حداقل منحنی هزینه متوسط متغیر باشد.
اگر قیمت برابر حداقل هزینه متوسط متغیر در کوتاه مدت باشد، ادامه تولید و یا توقف آن برای موسسه بی تفاوت است. این نقطه را نقطه تعطیلی موسسه گویند.
منحنی عرضه صنعت از جمع افقی منحنی های عرضه هر یک از موسسات موجود در آن صنعت بدست می آید.
خواسته های انسان چیزهایی نظیر کالاها و خدمات است که مردم تمایل به داشتن آنها دارند.
خواسته های انسان نه تنها از فردی به فرد دیگر تغییر می کند، بلکه در طی زمان نیز دگرگون می شود.
منابع اقتصادی یا عوامل تولید، امکاناتی هستند که به منظور تولید کالاها و خدمات مورد نیاز انسان، مورد استفاده قرار می گیرند.
در دنیایی که همه منابع اقتصادی آزاد یا رایگان باشد، به لحاظ آنکه همه خواسته های انسان تامین می گردد، مسایل و مشکلات اقتصادی نیز وجود ندارد.
منابع اقتصادی یا عوامل تولید به چهار دسته شامل: کار، سرمایه، زمین و مدیریت تقسیم می شود.
کار شامل کوشش های فکری و جسمی افراد به منظور تولید کالاها و خدمات است.
سرمایه شامل ماشین آلات، ابزار آلات، ساختمان ها و دیگر وسایلی است که در تولید کالاها و خدمات مورد استفاده قرار می گیرد.
منظور از سرمایه مالی که در بازار مالی مورد استفاده قرار می گیرد، دارایی های مالی نظیر اوراق قرضه و اوراق سهام است.
زمین که یکی از عوامل تولید است، شامل خود زمین، آبها، جنگل ها، معادن و ... می باشد.
اهمیت عامل مدیریت به عنوان یکی از عوامل تولید، در پذیرش ریسک ترکیب عوامل تولید دیگر یعنی کار، زمین و سرمایه است.
هر اقتصادی صرف نظر از نوع آن می بایستی پاسخگوی این سه سوال باشد: 1. چه کالایی تولید شود؟ 2. چگونه تولید شود؟ و 3. برای چه کسی تولید شود؟
اقتصاد اثباتی که در آن از قضاوتهای ارزشی خبری نیست، در رابطه با آنچه که هست، بحث و تجزیه و تحلیل می کند.
اقتصاد دستوری که در آن از تجزیه و تحلیل خبری نیست، در رابطه با آنچه که در اقتصاد باید باشد، بحث می کند.
آن بخش از اقتصاد که در رابطه با متغیرهای کلان اقتصادی و تاثیر متقابل آنها بحث می کند، در حیطه اقتصاد کلان است.
حوزه اقتصاد خرد آن بخش از اقتصاد است که در رابطه با رفتار واحدهای اقتصادی و متغیرهای جزیی نظیر قیمت یک کالا، میزان تولید یک کالا، بازار یک کالا و ... بحث می کند.
بازار در حقیقت شامل مجموعه ای از خریداران و فروشندگان است که به منظور خرید و فروش کالاها و خدمات با یکدیگر ارتباط برقرار می کند.
قیمت، مقدار پول یا کالایی است که خریدار در قبال مبادله کالا به فروشنده پرداخت می کند.
در اقتصادهای بازار، قیمت نقش مهمی در تخصیص منابع دارد. به عبارت دیگر مکانیسم قیمت هاست که تعیین می کند چه کالایی تولید شود، چگونه تولید شود و برای چه کسانی تولید گردد.
تقاضا نشاندهنده مقادیر مختلف از کالاست که خریدار تمایل دارد و قادر است در قیمت های مختلف و در یک دوره معین خریداری نماید.
بین قیمت یک کالا و مقدار تقاضا شده از آن کالا رابطه عکس وجود دارد که به آن قانون تقاضا می گویند.
اگر قیمت یک کالا تغییر کند و عوامل دیگر ثابت باشد، در این صورت مقدار تقاضا برای آن کالا تغییرکرده و ما روی منحنی تقاضا حرکت می کنیم.
اگر قیمت یک کالا ثابت باشد و عوامل دیگر نظیر سلیقه مصرف کننده، درآمد مصرف کننده و قیمت کالاهای وابسته به این کالا و انتظارات تغییر نماید، در این صورت منحنی تقاضا منتقل می گردد.
عرضه در حقیقت مقادیر مختلف یک کالا را که فروشندگان تمایل دارند و قادرند در قیمت های مختلف بفروشند، نشان می دهد.
بین قیمت یک کالا و مقدار عرضه شده از آن کالا یک رابطه مستقیم وجود دارد که به آن قانون عرضه می گویند.
اگر قیمت یک کالا تغییر کند، مقدار عرضه شده از آن کالا تغییر می کند و در این حالت حرکت روی منحنی عرضه می باشد.
اگر قیمت یک کالا ثابت باشد و عوامل دیگر نظیر فناوری و قیمت عوامل تولید نظیر مواد اولیه و دستمزد کارگران تغییر نماید، در این صورت منحنی عرضه منتقل می گردد.
تعادل وضعیتی است که تمایلی برای تغییر آن وجود ندارد.
در قیمت تعادلی مقدار عرضه شده و مقدار تقاضا شده با یکدیگر برابرند.
کشش قیمتی تقاضا تغییرات نسبی مقدار تقاضا شده به تغییرات نسبی قیمت است.
چنانچه کشش قیمتی تقاضا بیش از یک باشد، تقاضا را باکشش گویند. بر عکس اگر کشش قیمتی تقاضا کمتر از یک باشد، تقاضا را بی کشش گویند.
کشش نقطه ای تقاضا برابر است با فاصله یک نقطه روی منحنی تقاضا تا محور مقدار، تقسیم بر فاصله همان نقطه تا محور قیمت.
کشش قیمتی نقاضا با شیب منحنی تقاضا متفاوت است، زیرا شیب منحنی تقاضا که به صورت خطی است در تمام طول منحنی ثابت است، در حالی که هرچه روی منحنی تقاضا و از بالا به سمت پایین حرکت کنیم، کشش قیمتی تقاضا کاهش می یابد.
اگر منحنی عرضه دارای عرض از مبدا مثبت باشد، در تمام نقاط آن کشش قیمتی بیشتر از یک است، در حالی که اگر عرض از مبدا منفی باشد، در تمام نقاط منحنی عرضه کشش قیمتی کمتر از یک است.
اگر منحنی عرضه از مبدا مختصات عبور کند، پیوسته کشش قیمتی آن برابر یک است.
کشش درآمدی تغییرات نسبی مقدار تقاضا به تغییرات نسبی درآمد است.
اگر کشش درآمدی یک کالا مثبت باشد، کالا نرمال و در حالتی که منفی باشد، کالا از نوع پست است.
اگر کشش درآمدی مثبت و بیشتر از یک باشد کالا لوکس است، در حالی که اگر کشش درآمدی مثبت و کمتر از یک باشد، کالا ضروری است.
کشش تقاطعی تقاضای کالای x برابر است با درصد تغییرات مقدار تقاضای کالای x به درصد تغییرات قیمت کالای y.
چنانچه کشش تقاطعی دو کالا مثبت باشد، دو کالا جانشین هم هستند، در حالی که اگر کشش تقاطعی منفی باشد، دو کالا مکمل می باشند.
در مالیات بر فروش، مالیات بین خریدار و فروشنده تقسیم می شود. اگر کشش عرضه بیش از تقاضاست، در این صورت عرضه کننده سهم کمتری از مالیات را متحمل می شود و بر عکس.
وقتی دولت به کالایی یارانه پرداخت می کند، بین خریدار و فروشنده تقسیم می شود. اگر کشش عرضه بیش از تقاضاست، در این صورت سهم عرضه کننده از یارانه کمتر است و بر عکس.
در اثر مالیات بر واردات و به شرط آنکه عرضه و تقاضا کشش پذیر باشند، عرضه و تولید داخلی کالا افزایش و تقاضای داخلی و واردات آن کالا کاهش می یابد.
اگر دولت به منظور تشویق صادر کنندگان به کالاهای صادراتی یارانه پرداخت نماید، موجب افزایش صادرات می گردد.
چنانچه دولت به کالای صادراتی یارانه پرداخت کند و کشش منحنی عرضه بیش از کشش منحنی تقاضا باشد، در این صورت بخش مهمی از افزایش صادرات در اثر افزایش تولیدات داخلی است. در حالی که اگر تقاضا از کشش پذیری بیشتری برخوردار باشد، افزایش صادرات بیشتر در اثر کاهش مصرف داخلی است.
در مدل عرضه و تقاضای دینامیک (مدل تار عنکبوتی)، رسیدن به قیمت و مقدار تعادلی و یا دور شدن از آنها بستگی به کشش منحنی های عرضه و تقاضا دارد.
استانلی جونز اولین کسی است که به رابطه بین مطلوبیت و قیمت اشاره نموده است. وی استدلال می کند که این مطلوبیت نهایی است که به قیمت مربوط می شود.
در نظریه کاردینالی مطلوبیت فرض می شود که مطلوبیت نیز نظیر قیمت و مقدار قابل اندازه گیری می باشد.
در نظریه اردینالی مطلوبیت قابل اندازه گیری نیست، در حالی که این امکان وجود دارد که افراد بسته های مختلف کالا را از نظر مطلوبیت رتبه بندی نمایند.
در هر دو روش کاردینالی و اردینالی مصرف کننده با توجه به محدودیت بودجه اش می خواهد مطلوبیت خود را حداکثر کند.
در روش کاردینالی فرض می شود که مطلوبیت نهایی مصرف یک کالا نزولی است، یعنی با مصرف واحدهای بیشتر از یک کالا مطلوبیت نهایی آن کاهش می یابد.
در روش کاردینالی، مصرف کننده به منظور حداکثر کردن مطلوبیت خود، ترکیبی از کالاها را انتخاب می کند که نسبت مطلوبیت نهایی به قیمت برای همه کالاها برابر باشد.
هر منحنی بی تفاوتی مجموعه سبدهایی است که برای مصرف کننده مطلوبیت یکسانی را ایجاد می کند. به عبارت دیگر روی هر منحنی بی تفاوتی مقدار مطلوبیت ثابت است.
منحنی های بی تفاوتی دارای شیب منفی هستند، یکدیگر را قطع نمی کنند و با حرکت به طرف راست و منحنی های بی تفاوتی بالاتر، مقدار مطلوبیت افزایش می یابد.
نرخ نهایی جانشینی x برای y تعداد واحدهای کالای y است که مصرف کننده حاضر است به منظور بدست آوردن یک واحد بیشتر از کالای x از دست بدهد، به طوری که مطلوبیت وی تغییر نکند.
نرخ نهایی جانشینی در حقیقت قدر مطلق شیب منحنی بی تفاوتی در هر نقطه است.
اگر دو کالا جانشین کامل یکدیگر باشند، نرخ نهایی جانشینی ثابت بوده و منحنی بی تفاوتی به صورت یک خط راست است.
اگر دو کالا مکمل یکدیگر باشند، منحنی بی تفاوتی به صورت یک زاویه قایمه بوده و در چنین شرایطی ترکیب معینی از دو کالا با هم قابل مصرف می باشند.
نرخ نهایی جانشینی x برای y برابر است با نسبت مطلوبیت نهایی x به مطلوبیت نهایی y.
خط بودجه شامل همه ترکیبات ممکن دو کالا می باشد که مصرف کننده می تواند با بودجه معین و به شرط ثابت بودن قیمت کالاها خریداری نماید.
شیب خط بودجه منفی و برابر است با نسبت قیمت کالای محور افقی به قیمت کالای محور عمودی.
با تغییر درآمد و قیمت کالاها خط بودجه منتقل می گردد، بدین ترتیب که با افزایش درآمد و خط بودجه به سمت راست منتقل می شود و بر عکس و با تغییر قیمت خط بودجه دوران می کند.
با منحنی های بی تفاوتی تعادل مصرف کننده جایی است که خط بودجه با بالاترین منحنی بی تفاوتی مماس می گردد. در یک چنین نقطه ای MRSxy = Px/Py است.
منحنی درآمد مصرف مکان هندسی نقاط تعادل مصرف کننده در درآمدهای مختلف و با فرض ثبات قیمت کالاهاست.
اگر شیب منحنی درآمد مصرف مثبت باشد هر دو کالا نرمال اند. اما اگر شیب منحنی درآمد مصرف منفی باشد یکی از دو کالا پست است.
منحنی انگل میزان مصرف یک کالا را در در آمدهای مختلف نشان می دهد.
برای کالاهای نرمال شیب منحنی انگل مثبت می باشد، در حالی که اگر کالا از نوع پست باشد منحنی انگل دارای شیب منفی است.
منحنی قیمت مصرف مجموعه سبدهای مصرفی دو کالای x و y است که مصرف کننده با فرض ثبات درآمدش و قیمت کالای y و با تغییر قیمت کالای x به منظور حداکثر شدن مطلوبیتش انتخاب می کند.
با توجه به تغییر قیمت کالای x و در نتیجه تغییر مقدار مصرف آن، می توان منحنی تقاضای x را استخراج نمود.
منحنی تقاضای بازار برای یک کالا از جمع افقی تقاضای همه مصرف کنندگان در بازار آن کالا حاصل می شود.
تولید فرآیندی است که از ترکیب عوامل تولید، کالاها و خدمات مورد نیاز بشر حاصل می گردد.
نهاده ثابت با تغییر مقدار تولید ثابت است، در حالای که نهاده متغیر با تغییر مقدار تولید تغییر می کند.
دوره زمانی را که در آن حداقل یکی از عوامل تولید ثابت باشد، کوتاه مدت می نامند.
بلند مدت دوره زمانی است که در آن کلیه عوامل تولید متغیر باشند.
تابع تولید، مقدار تولید هر موسسه را با ترکیب های مختلف عوامل تولید نشان می دهد.
اگر در تابع تولید تنها یکی از عوامل تولید تغییر کند، تابع تولید را یک متغیره می نامند.
در تابع تولید با یک متغیر از سطح معینی با تغییر عامل متغیر تولید نهایی شروع به کاهش می کند. به عبارت دیگر از سطح معینی به بعد قانون بازده نزولی وجود دارد.
تولید نهایی اضافه تولید کل در اثر افزایش یک واحد عامل متغیر است.
از تقسیم تولید کل به مقدار عامل متغیر، تولید متوسط آن عامل متغیر حاصل می شود.
تولید نهایی در حقیقت همان شیب منحنی تولید کل است.
وقتی تولید نهایی به صفر می رسد، تولید کل حداکثر می شود.
تولید متوسط در هر نقطه از منحنی تولید کل، شیب خط واصل از آن نقطه به مبدا مختصات است.
وقتی تولید متوسط حداکثر می شود، با تولید نهایی برابر می گردد.
در تابع تولید یک متغیره 4 منطقه قابل تشخیص است. منطقه 1 از مبدا مختصات شروع می شود و تا جایی که تولید نهایی حداکثر می شود ادامه دارد. منطقه 2 از حداکثر تولید نهایی تا حداکثر تولید متوسط ادامه دارد. منطقه 3 از حداکثر تولید متوسط تا حداکثر تولید کل می باشد. و بالاخره منطقه 4 از حداکثر تولید کل به بعد است؛ یعنی جایی که تولید کل در حال کاهش است.
حداکثر سود در تولید یک متغیره، در سطحی از تولید است که در آن ارزش تولید نهایی عامل متغیر برابر هزینه پرداختی به آن عامل باشد.
در تولید با دو عامل متغیر کار و سرمایه، وقتی سود حداکثر می شود که ارزش تولید نهایی کار برابر دستمزد پولی و ارزش تولید نهایی سرمایه برابر قیمت سرمایه (اجاره) باشد.
هر منحنی تولید همسان کلیه ترکیبات ممکن عوامل تولید را که امکان تولید معینی را فراهم می کند، نشان می دهد.
خط شعاع که از مبدا مختصات می گذرد، همه ترکیبات عوامل تولید را که نسبت آنها ثابت است، نشان می دهد.
با حرکت روی منحنی تولید همسان تولید ثابت است اما نسبت عوامل تولید تغییر می کند، در حالی که با حرکت روی خط شعاع نسبت عوامل تولید ثابت اما مقدار تولید تغییر می کند.
نرخ نهایی جانشینی فنی، نرخی است که یک عامل تولید می تواند بدون آنکه تغییری در تولید حاصل شود، با عامل دیگر مبادله گردد.
نرخ نهایی جانشینی فنی در یک نقطه از منحنی تولید همسان، قدر مطلق شیب منحنی در آن نقطه است.
نرخ نهایی جانشینی فنی کار برای سرمایه، برابر است با تولید نهایی کار تقسیم بر تولید نهایی سرمایه.
اگر دو عامل تولید کاملاً جانشین هم باشند، منحنی تولید همسان به صورت خط راست است. در این حالت نرخ نهایی جانشینی ثابت است.
اگر دو عامل تولید مکمل کامل یکدیگر باشند، در این صورت منحنی های تولید همسان به شکل زاویه قایمه بوده و تولید نهایی هر یک از عوامل تولید، در حالتی که عامل تولید دیگر ثابت باشد، برابر صفر است.
منطقه ای از منحنی تولید همسان اقتصادی است که در آن منطقه شیب منحنی منفی است.
بازده نسبت به مقیاس به چگونگی تغییرات تولید با توجه به تغییرات متناسب و برابر همه عوامل تولید مربوط می شود.
در بازده صعودی نسبت به مقیاس با دو برابر شدن عوامل تولید، تولید بیش از دو برابر می شود. در بازده نزولی نسبت به مقیاس، تولید کمتر از دو برابر می شود و در بازده ثابت نسبت به مقیاس، تولید دو برابر می شود.
منحنی هزینه همسان، کلیه ترکیبات عوامل تولید با یک مقدار معین هزینه است.
در تولید با دو عامل متغیر، ترکیب بهینه عوامل تولید وقتی تحقق می یابد که شیب خط هزینه همسان با نرخ نهایی جانشینی فنی برابر باشد.
مکان هندسی نقاط تعادل تولید کننده در سطوح مختلف تولید را مسیر توسعه می گویند.
منظور از هزینه صریح که مورد توجه حسابداران است، پرداخت های واقعی شرکت ها و موسسات یعنی مخارج معمولی اند که دفترداران آنها را به عنوان هزینه های موسسه در دفاتر ثبت می کنند.
هزینه فرصت یک عامل تولیدی که مورد توجه اقتصاددانان می باشد، ارزش آن عامل در بهترین استفاده بعدی اش تعریف می شود.
هزینه خصوصی تولید برابر مجموع هزینه های صریح و ضمنی است.
علاوه بر هزینه های خصوصی تولید، ممکن است هزینه های دیگری وجود داشته باشد که تولید کننده بابت آن پرداختی انجام نمی دهد. این هزینه ها را هزینه های اجتماعی می گویند.
از آنجایی که در کوتاه مدت عوامل تولید ثابت و متغیر وجود دارد؛ هزینه های ثابت که مربوط به عوامل تولید ثابت و هزینه های متغیر که مربوط به عوامل تولید متغیر است نیز وجود دارد.
هزینه ثابت، هزینه ای است که با تغییر تولید تغییر نمی کند. هزینه متغیر، با تغییر مقدار تولید تغییر می کند.
هزینه کل از مجموع هزینه ثابت و هزینه متغیر بدست می آید.
هزینه متوسط ثابت از تقسیم هزینه ثابت به مقدار تولید بدست می آید.
هزینه متوسط متغیر از تقسیم هزینه متغیر به مقدار تولید حاصل می شود.
هزینه متوسط کل از تقسیم هزینه کل به مقدار تولید بدست می آید.
هزینه نهایی از تغییر هزینه کل در اثر یک واحد تولید اضافی بدست می آید.
وقتی هزینه متوسط کل و هزینه متوسط متغیر حداقل می گردند، با هزینه نهایی برابر می شوند.
برای تعیین هزینه های متوسط ثابت، متغیر و کل به طریقه نموداری کافی است یک نقطه از منحنی مربوطه را به مبدا مختصات وصل کنیم، شیب خط واصل هزینه متوسط تولید مربوط به آن نقطه را خواهد داد.
اگر تابع هزینه کل به صورت پیوسته باشد، شیب خط مماس بر منحنی هزینه کل در هر نقطه، برابر هزینه نهایی تولید در آن نقطه است.
هزینه کل در بلند مدت از مبدا مختصات می گذرد. چون در بلند مدت کلیه هزینه ها متغیر هستند، لذا زمانی که تولید صفر است، هزینه کل در بلند مدت نیز صفر می شود.
منحنی هزینه کل در بلند مدت کمترین هزینه تولید در هر سطحی معینی از تولید را نشان می دهد. چون در بلند مدت همه هزینه ها، متغیر می باشند، موسسه این امکان را دارد که با صرفه ترین ترکیب عوامل تولید را انتخاب کند.
منحنی هزینه متوسط بلند مدت که بر تمام منحنی های هزینه متوسط کوتاه مدت مماس می باشد، منحنی پوش نامیده می شود.
وقتی منحنی هزینه متوسط کوتاه مدت در نقطه حداقل اش با نقطه حداقل منحنی هزینه متوسط بلند مدت مماس می شود، در این صورت می توان نوشت: SMC = SAC = LAC = LMC یعنی هزینه متوسط و نهایی کوتاه مدت با هزینه متوسط و نهایی بلند مدت برابر می شوند.
برای آنکه بازاری به صورت رقابت کامل باشد، می بایستی کالاها یکسان باشند، آزادی ورود و خروج از بازار وجود داشته باشد، موسسات زیاد و هر یک سهم کمی از بازار را داشته باشند، عوامل تولید تحرک کامل داشته باشند و اطلاعات کامل در بازار وجود داشته باشد.
منحنی تقاضای هر موسسه در یک صنعت که در رقابت فعالیت می کند، به صورت خط افقی است که از قیمت بازار رسم می شود.
در یک بازار رقابت کامل وقتی سود یک موسسه حداکثر می شود که اولاً هزینه نهایی برابر قیمت بازار باشد. ثانیاً محل تلاقی قیمت و هزینه نهایی در بخشی از منحنی هزینه نهایی باشد که شیب آن مثبت است.
منحنی عرضه موسسه ای که در بازار رقابتی فعالیت می کند، بخشی از منحنی هزینه نهایی می باشد که بالاتر از نقطه حداقل منحنی هزینه متوسط متغیر باشد.
اگر قیمت برابر حداقل هزینه متوسط متغیر در کوتاه مدت باشد، ادامه تولید و یا توقف آن برای موسسه بی تفاوت است. این نقطه را نقطه تعطیلی موسسه گویند.
منحنی عرضه صنعت از جمع افقی منحنی های عرضه هر یک از موسسات موجود در آن صنعت بدست می آید.
..........................................................................................................................................................................
اقتصاد خرد شاخهای از علم اقتصاد است که به مطالعه منحصر به فرد اقتصاد، تجزیه و تحلیل بازار، رفتار مصرف کنندگان و خانوارها و بنگاهها میپردازد و اساس آن مدلهای ریاضی است.اقتصاد خرد شاخهای از علم اقتصاداست که به چگونگی رفتار انسانها و انتخاب هایشان در سطح واحدهای خردیا کوچک اقتصادی مانند یک فرد، یک بنگاه،یک صنعت یا بازار یک کالای خاصمیپردازد و به چگونگی تعامل بین خریداران و مصرف کنندگان و عواملموثر در انتخاب خریداران میپردازد به طور خاص اقتصاد خرد به الگوی عرضه و تقاضابرای کالاها و خدمات و همچنین تعیین قیمت خروجی در بازارهای خاصمیپردازد و به طور معمول در بازار هایی که در آن کالاها در حال خریدو فروش هستند کاربرد دارد .
علم اقتصاد به دو بخش اقتصاد خرد و اقتصادکلان تقسیم میشود .اقتصاد کلانبه مطالعه رفتار اقتصاد به عنوان یک صنعت کامل میپردازد و فقط درشرکتهای خاص مورد برسی قرار نمی دهد .این نگاه به پدیدههایاقتصادی گسترده ای مانند تولید ناخالص ملی ، تورم ، بیکاری ، و سطوح قیمتها میپردازد . اقتصاد خرد نگاهی متمرکز در تئوریهای اساسی عرضه و تقاضا دارد این که چه مقدار از چیزی را برای تولید و چه مقدار را برای هزینه در نظر بگیریم را مورد بررسی قرار میدهد .
در حالی که این دو شاخه اقتصاد به نظر میرسد از هم متفاوت باشنداما کاملا به هم وابسته و مکمل یکدیگرند و بسیاری از مسایل اقتصادی تداخلیاز این دو مطالعه هستند .به عنوان مثال با افزایش نرخ تورم قیمت مواد اولیه افزایش می یابد و این به نوبهٔ خود در قیمت نهایی کالاها تاثیر گذار است .
یکی از اهداف اقتصاد خرد بررسی بازار و برقرار کردن یک رابطهٔ نسبی پولی بین کالاهاو خدمات است. همچنین به بررسی موارد شکست بازار (مواردی که بازار قادر بهتولید نتیجهٔ مطلوب و در خور نبوده اند) میپردازد. تئوری هایی رابرای داشتن یک بازار رقابتی شرح میدهد.
در نظریه عرضه و تقاضامعمولاً فرض بر این قرار داده میشود که فضا کاملا رقابتی است . اینبدین معناست که خریداران و فروشندگان بسیاری در بازار وجود دارند و هیچکدام از آنها نمی توانند بر قیمتها تاثیر بگذارند . درمعالات زندگیواقعی این فرض با مشکل مواجه است زیرا بسیاری از خریداران و فروشندگان اینتوانایی را دارند که بر قیمتها تاثیرگذار باشند . در خصوص نظریهٔ عرضه و تقاضا در اغلب موارد تجزیه و تحلیل پیچیده ای نیاز است تا بتوان یک مدل عرضه و تقاضا ارائه داد.
منابع
ویکیپدیای انگلیسی http://en.wikipedia.org/wiki/Microeconomic
علم اقتصاد به دو بخش اقتصاد خرد و اقتصادکلان تقسیم میشود .اقتصاد کلانبه مطالعه رفتار اقتصاد به عنوان یک صنعت کامل میپردازد و فقط درشرکتهای خاص مورد برسی قرار نمی دهد .این نگاه به پدیدههایاقتصادی گسترده ای مانند تولید ناخالص ملی ، تورم ، بیکاری ، و سطوح قیمتها میپردازد . اقتصاد خرد نگاهی متمرکز در تئوریهای اساسی عرضه و تقاضا دارد این که چه مقدار از چیزی را برای تولید و چه مقدار را برای هزینه در نظر بگیریم را مورد بررسی قرار میدهد .
در حالی که این دو شاخه اقتصاد به نظر میرسد از هم متفاوت باشنداما کاملا به هم وابسته و مکمل یکدیگرند و بسیاری از مسایل اقتصادی تداخلیاز این دو مطالعه هستند .به عنوان مثال با افزایش نرخ تورم قیمت مواد اولیه افزایش می یابد و این به نوبهٔ خود در قیمت نهایی کالاها تاثیر گذار است .
یکی از اهداف اقتصاد خرد بررسی بازار و برقرار کردن یک رابطهٔ نسبی پولی بین کالاهاو خدمات است. همچنین به بررسی موارد شکست بازار (مواردی که بازار قادر بهتولید نتیجهٔ مطلوب و در خور نبوده اند) میپردازد. تئوری هایی رابرای داشتن یک بازار رقابتی شرح میدهد.
در نظریه عرضه و تقاضامعمولاً فرض بر این قرار داده میشود که فضا کاملا رقابتی است . اینبدین معناست که خریداران و فروشندگان بسیاری در بازار وجود دارند و هیچکدام از آنها نمی توانند بر قیمتها تاثیر بگذارند . درمعالات زندگیواقعی این فرض با مشکل مواجه است زیرا بسیاری از خریداران و فروشندگان اینتوانایی را دارند که بر قیمتها تاثیرگذار باشند . در خصوص نظریهٔ عرضه و تقاضا در اغلب موارد تجزیه و تحلیل پیچیده ای نیاز است تا بتوان یک مدل عرضه و تقاضا ارائه داد.
منابع
ویکیپدیای انگلیسی http://en.wikipedia.org/wiki/Microeconomic
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------+