دایرهالمعارف اقتصاد
اقتصاد خرد
آرنولدهاربرگر، مترجمان: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
تا پیش از وقوع تغییرات شگرف موسوم به انقلاب کینزی در اواخر دهه 1930 و 1940، دو بخش اصلی نظریه اقتصادی نوعا «نظریه پولی» و «نظریه قیمت» نامیده میشدند.
امروزه دوگانگی مشابهی بین «اقتصاد کلان» و «اقتصاد خرد» وجود دارد. عاملی که این تغییر را به وجود آورده، در سمت کلان نظریه اقتصادی روی داد؛ به این شکل که اقتصاد کلان جدید در مقایسه با نظریه قدیمی پولی، موضع آشکارتر و مشخصتری در قبال نوسانات به وجود آمده در درآمد و بیکاری (و نیز در سطح قیمتها) داشت. در مقابل هیچ انقلابی که اقتصاد خرد امروز را از نظریه پیشین قیمتی جدا کند، صورت نگرفته است؛ بلکه در واقع یکی به صورت طبیعی و بدون هیچ مناقشه قابلتوجهی از دیگری به وجود آمد.
قدرت اقتصاد خرد از سادگی ساختار اصلی آن و ارتباط نزدیکی که با دنیای واقع دارد، ناشی میشود. اقتصاد خرد در یک کلمه با عرضه و تقاضا و شیوه تعامل آنها در بازارهای مختلف سر و کار دارد.
تحلیلهای اقتصاد خرد به راحتی و بدون هیچ گونه دردسری از یک موضوع به موضوعی دیگر میروند و در مرکز بسیاری از زیرشاخههای شناخته شده علم اقتصاد قرار دارند. مثلا اقتصاد نیروی کار عمدتا بر مبنای تحلیل عرضه و تقاضای انواع مختلف نیروی کار قرار دارد. سازماندهی صنعتی با مکانیسمهای مختلفی (مثل انحصار، کارتلها و انواع مختلف رفتار رقابتی) که کالاها و خدمات با استفاده از آنها به فروش میرسند، مرتبط است. دلمشغولی اقتصاد بینالملل، عرضه و تقاضای تک تک کالاهای مبادله شده و نیز صادرات و واردات کشورها و عرضه و تقاضای ارزهای خارجی است. اقتصاد کشاورزی به عرضه و تقاضای محصولات کشاورزی، زمین، نیروی کار و دیگر عوامل تولید در این بخش میپردازد.
مالیه عمومی (رجوع کنید به انتخاب عمومی) چگونگی ورود دولت به صحنه اقتصاد را مورد بررسی قرار میدهد. این شاخه به طور سنتی بر مالیاتها که به طور خود به خود به شکاف (اختلاف میان قیمتی که خریدار میپردازد و آنچه فروشنده دریافت میکند) و عدم کارآیی منجر میشود، تمرکز میکرد. این شاخه از علم اقتصاد در این اواخر به سمت مخارج نیز میپردازد و سعی دارد هزینهها، فواید، برنامهها و سرمایهگذاریهای مختلف دولت را تحلیل کند (و برخی مواقع عملا اندازهگیری نماید).
اقتصاد کاربردی رفاه نیز ثمره اقتصاد خرد است. این رشته هزینهها و فواید تقریبا همه چیز از جمله پروژههای دولتی، مالیات بر کالاها، مالیات بر عوامل تولید (مالیات بر درآمد شرکتها، مالیات بر حقوق)، برنامههای کشاورزی (مثل حمایتهای قیمتی و کنترل مساحت زیرکشت)، تعرفه بر واردات، کنترل ارز خارجی، اشکال مختلف سازماندهی صنعتی (مثل انحصار خالص یا انحصار چندجانبه) و جنبههای گوناگون رفتار بازار کار (مثل حداقل دستمزدها، قدرت انحصاری اتحادیههای کارگری و ...) را مورد بررسی قرار میدهد.
به سختی میتوان روش و روند بنیادینی را در اقتصاد خرد به ذهن آورد که نتواند موارد و نمونههایی را از تمام بخشهای فهرست بالا شامل شود. دلیل این امر آن است که اقتصاد خرد بسیار پایهای و بنیادین است. این شاخه از علم اقتصاد به مثابه تنه درختی است که همه زیرشاخههایی که در بالا فهرست شدهاند، از آن منبعث میگردند.
در ریشه هر چیزی عرضه و تقاضا قرار دارد. به هیچ وجه مبالغهآمیز نیست که این دو را همانند ویژگیهای اساسا انسانی در نظر آوریم. اگر انسانها کاملا خودکفا نباشند، دست آخر به تولید محصولات خاصی خواهند پرداخت و آنها را در راستای برآورده ساختن تقاضای خود از سایر محصولات، مبادله خواهند کرد. تخصصی شدن تولید و ایجاد نهادهای بازرگانی، تجارت و بازار مدتهای مدیدی پیش از پدید آمدن علم اقتصاد صورت گرفته است.
در واقع میتوان به درستی گفت که علم اقتصاد از همان ابتدا به مطالعه اشکالی از بازار میپرداخت که به گونهای کاملا طبیعی (و بدون کمک هیچ اقتصاددانی) در نتیجه رفتار انسانها به وجود آمدند.
افراد در انجام کارهایی که فکر میکنند میتوانند به بهترین نحوی انجام دهند، یا به گونهای مرتبطتر با وجود طبیعت انسانها، در انجام کارهایی که وراثت، محیط، سرنوشت و اراده خودشان برای آنها رقم میزند، تخصص پیدا میکنند. آنها خدمات یا کالاهای تخصصی خود را با محصولات تولید شده توسط دیگران مبادله میکنند. بازارها برای سازماندهی این نوع مبادله رشد میکنند و پول برای ایفای نقش یک واحد تعمیم یافته حسابداری و نیز برای حذف مبادلات پایاپای به وجود میآید.
انسانها در این فرآیند سعی میکنند حداکثر منفعت را از آن چه برای فروش دارند، به دست آورند و تمایلات خود را تا حد امکان ارضا نمایند. در اقتصاد خرد این نکته به عنوان حداکثرسازی «مطلوبیت» شخصی یا رفاه از سوی افراد تعبیر میشود. فرآیند فوق در تعیین آن چه انسانها عرضه یا تقاضا میکنند، به آنها کمک میکند.
ذرت پیوندی برای اولینبار در آمریکا، در ایستگاههای تحقیقاتی ظاهر شد نه در مزارع عادی، اما طی یک دوره چندساله به محصول مورد انتخاب صدها هزار کشاورز تبدیل شد. در آغاز این فرآیند آنهایی که این پیوندهای جدید را به کار بستند، به سودهای کلانی دست پیدا کردند.
اما در پایان این دوره گذار شرایط به گونهای شده بود که احتمالا هر کشاورزی که با سرسختی همچنان از بذر قدیمی غیرپیوندی استفاده میکرد، از صحنه کنار زده میشد. گونههای جدید گندم نیز طی فرآیند کاملا مشابهی در دهه 1960 در پنجاب و سایر بخشهای هند گسترش پیدا کرد.
همین اتفاق برای انواع جدید برنج در فیلیپین و مابقی کشورهای آسیای شرقی هم روی داد. آن چه اقتصاددانها «رفتار حداکثرکننده» مینامند، رفتار واقعی میلیونها کشاورزی را که اقداماتشان باعث افزایش عرضه ذرت، گندم و برنج شد و موجب گردید مقادیر بسیار بیشتری محصول با قیمت پایینتر در دسترس مصرفکنندگان دنیا قرار گیرد، توضیح میدهد.
روندهایی شبیه آنچه در بالا گفته شد، در رابطه با چگونگی عملکرد رفتار حداکثرکننده در سمت تقاضا نیز صادق است. منسوجات امروزی مقادیر زیادی فیبر مصنوعی در خود دارند که یک قرن پیش تقریبا هیچ کدام از آنها را نمیشناختیم. آنها به بهای از میان رفتن فیبرهای طبیعی قدیمیتر بازارها را به تسخیر خود درآوردند؛ چراکه مصرفکنندهها آنها را بهتر یا ارزانتر میدانستند یا هر دوی این ویژگیها را برای آنها قائل بودند. بالاخره دلیل آن که محصولات قدیمی از بین میروند، معمولا آن است که مصرفکنندهها به محصولات جدیدی دست یافتهاند که آنها را به شدت بر محصولات پیشین ترجیح میدهند.
اقتصاد عرضه و تقاضا حداقل در رابطه باگستره بزرگی از اختلالات و انحرافهای بازار از نوعی لحن اخلاقی یا هنجاری برخوردار است. در بازاری که انحرافی در آن رخ نداده باشد، خریدارها تا جایی قیمت بازار را پرداخت میکنند که فکر کنند واحدهای بعدی ارزش آن قیمت را ندارند.
در عین حال، عرضه کنندگان رقابتی تا جایی محصول عرضه میکنند که فکر میکنند در ازای واحد تولید شده چیزی نصیبشان میشود. در نقطهای که عرضه با تقاضا در یک بازار بدون انحراف برابر میشود، قیمت هم ارزش کالا برای خریدار و هم ارزش آن برای فروشنده را نشان میدهد.